در تمام جوامع پیشرفته وصنعتی هنر نخریدن ویا بهتر بگویم به موقع و به اندازه خریدن به خوبی درفرهنگ مردم آن جامعه نهادینه شده و به عنوان یکی از ابزارهای بسیار مؤثردر زمینه کنترل قیمتها نقش آفرینی میکند. براستی آیا در جامعه ما هم وضع به همین گونه است؟ درآشفته بازار کنونی حاکم بر اقتصاد کشور تا چه حد توانسته ایم چنین هنری را بیاموزیم وبالطبع ازآن بهره مند شویم؟ متأسفانه تا نهادینه شدن چنین هنری درفرهنگ کاملاً مصرفی مردم ما، فرسنگها فاصله وجود دارد . به عنوان مثال خودروی پژو206 را زمانی که 16 میلیون بیشتر نبود ، با اشتیاق تمام می خریدیم واکنون نیز که یک شبه قیمتش به مرز 45 میلیون تومان رسیده ، باز هم می خریم ، بی آنکه ارزنی به کیفیت آن افزوده شده باشد ! ...
نه تنها اشتیاق مردم برای خرید چنین خودروهایی، بلکه در عملی مشابه دیدن صف های طولانی آنها درسرمای جانسوز زمستان برای خرید برنج پاکستانی وهندی که روزگاری نه چندان دور به خاطر شایعه ی وجود آرسنیک در آن وماهیت سرطان زایی اش، کمتر برسرسفره هایمان خود نمایی میکرد، دل هرانسان آزاده ای را به درد آورده وخود بهترین گواه این مطلب است که هنوز – هنر نخریدن – را نیاموخته ایم . در عربستان به دنبال افزایش قیمت مرغ، مردم در اقدامی هماهنگ آن را تحریم کرده وآنقدر نخریدند تا صاحبان این صنعت را متقاعد وبلکه مجبورساختند بخاطرترس از فاسد شدن مرغها هم که شده، آنها را با قیمتی نازل تر از پیش روانه بازار کنند. درکشوری که تمدن ، قدمت وافتخارات تاریخی اش هرگزقابل مقایسه با کشور ما نیست، مردمانش به این سطح ازآگاهی وشعور اجتماعی رسیده اند که اینگونه بر پدیده گرانی وافزایش قیمتها تاثیر گذاشته وحقوق مدنی خود را مطالبه وایفاد می کنند.........
ما را چه شده است که سختی وحقارت ایستادن در صف های طولانی خرید برنج پاکستانی کنار خیابان را برخود روا داشته ، بی آنکه اندکی به جایگاه وموجودیت مان به عنوان یک شهروند ایرانی با این همه پیشینه ی تاریخی پر افتخار فکر کنیم و بیندیشیم ؟ براستی قیمت خودروی 206 و برنجهای آلوده ی اهدایی هند و پاکستان بایستی به چه میزان برسد تا ما عجمان نیز با تأسی از همسایگان عرب خود نخریم وبا نخریدنمان از افزایش روز افزون و کمرشکن قیمت ها جکوگیری کنیم ؟ بپذیریم به همان میزان که سایرمؤلفه هایی چون تحریم های بین المللی، بی تدبیری بعضی از مسؤلان، شرایط رکود اقتصاد جهانی و ..... در روند افزایش قیمتها مؤثرند، خود ما هم با حرص و ولع زیادمان برای خریدن و داشت فرهنگی کاملاً مصرفی در تکرار چرخه معیوب گرانی سهیم بوده و هستیم.
شما دوست عزیز چه فکر میکنید ؟ آیا اینطور نیست ؟
قسم به سیب
گفتم هر کاری می خواهی بکن فقط سیب را گاز نزن اما سیب را چید و گاز زد و از بهشت رانده شد مشیت الهی بر این قرار گرفته بود که بهشت تنها در جهالت معنی داشته باشد و سیب میوه ی درخت دانش بود سبدی از سیب آورده ایم هر کاری خواستید بکنیدفقط دست ما را گاز نگیرید
درود
این از اون نوشته هاست که آدمو سیخونک می زنه و محاله که بشه از کنارش بی تفاوت گذشت . گل گفتین . اما به نظرم این بخشی از این مشکل بزرگ رو بازگو می کنه . یعنی تا حدی سو استفاده ی تولید کننده ها و تبلیغات گسترده شون برای مصرف گرا نمودن مردم هستش و از طرف دیگه هم خود ما مردم هستیم که به بیماری عصر حاضر گرفتار شدیم " بیماری اعتیاد به خرید " من که خودم گاهی کلافه می شم که نمی تونم جلوی میلم برای خرید بعضی چیزا رو بگیرم . قبلا فکر می کردم وقتی عصبیم خرید رفتن حالمو بهتر می کنه . اما واقعا عادت بدیه . این فقط جیب فرصت طلب ها رو پر می کنه نباید اجازه بدیم دیگران برای ما تصمیم بگیرن . باید خودمون چیزای ضروری و مورد نیازمونو انتخاب کنیم . قبل از این که اونا بهمون تحمیل کنن
شاد باشید
در پناه اورمزد
درود
ممنون از حسن توجه شما
بنظر من نخریدن ابزراری است در دست مردم برای مقابله با بخشی از گرانی وهمانطور که شما عزیز فرمودید سوء استفاده تولید کنندگان واین یه اصل انکار ناپذیر علمی است بنام تعادل بین -عرضه وتقاضا- بپذیریم که ملت ما هنوز این هنر را به خوبی نیاموخته اند ودر فرهنگ ما جایگاهی ندارد.
همیشه با توام اما همیشه دور ترینم
طلسم پیله غربت اسیر دوزخ کینم
سری سپرده به عشقی محال و بیهده دارم
تو مثل ماهی و من مثل التماس زمینم
اسیر دوزخم آری مگر تو با گل رویت
ز را ه مهر رسانی بدان بهشت برینم
مرا به خواب و خیا لی چه احتیاج اگر که
توئی شبیه گذشته نشسته رو به یقینم
چه می شود که دمی را کنار چشم تو باشم
وزان بهار شکوفا کمی نگاه بچینم
شبیه شاخه تردی پرازهراس زوالم
اگر تو را – همه باران – دگر به چشم نبینم
گذشت فرصت و اما نشد که من من تنها
برای خواندن شعری به پیش روت نشینم
چراهمیشه تورا آه تو ای نیاز مسلم
فقط ز وهم بخواهم فقط به خواب ببینم
(( شعری از مهرداد. ))
همیشه از خواندن مطالب شما حس خوبی به من دست داده و لذت برده و میبرم.
در جامعه ای که در آن " هر نفسی که فرو میرود مخل حیات است و چو برآید مخرب ذات " ، جامعه ای که هوایش بوی مرگ میدهد و تنها چیز ارزان ماهیت وجودی یک انسان است ، دیگر جایی برای بحث بر روی گرانی کالا نمیماند.
مطلبتان بسیار زیبا بود.
تبریز غمگین - زمستان سرد 92
سلام بر امیر خوش سخنم
خوبی جناب؟
اینجا بودن ها را دوست دارم و در عین حال دوست ندارم، خوشحالم که به قول عمو مهرداد هم جمعن و اقلا کامنتی یا خطی یا درد دلی از پسر عمو هایمان را می بینیم و می خوانیم... و و ناراحت برای اینکه مجازی شده آن جمع صمیمی و غریب...
خدا نگهدارتان باشد