پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

فیزیوتراپیست همایون محمدی

پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

فیزیوتراپیست همایون محمدی

خدایا، آلودگی آدمها از حد گذشته

 

خیلی خسته ام دلم بد جوری گرفته، فضا سنگین است و آسمان تیره، دلم از نامرادیهای روزگار و نامردمیهای مردمانِ نامردش گرفته. میخواهم فریاد بزنم و بگویم اُف بر این دنیای هزار رنگ پُر از نیرنگ. مُرده باد جهانی که مردانش درشب تارعصا رااز دست نابینا میربایند و زنانش نیمه برهنه و عریان، وسیله ای برای تبلیغ کالاهای مصرفی آن. وا اسفا که در دنیای وارونه ما از تزویر و نیرنگ به زرنگی تعبیر میشود و ریا و سالوس ابزاری برای ترقی و بالارفتن از نردبان پیشرفت. و تو گویی که راستی و صداقت رؤیایی بیش نیست.

ابرهای باران زا و نعمت افزایت به بیکران آبی آسمانت تکیه دارند و درختان تنومند سبز سر به فلک کشیده ات از برای آسایش بندگانت به زمین. اما بار خدایا، دیرگاهیست که مهربانی این تنها تکیه گاه انسانها ، از این دیار رخت بر بسته و این موجود دوپای پرمدعا بی هیچ تکیه گاهی نامتعادل و لرزان در وادی خشونت و بیرحمی به خود رها شده است

ما را آفریدی تا شکر نعمتهای افزون از حدت بجای آوریم و با پرستش چون تو خدایی به کمال برسیم، اما طاغی وسرکش با تمام وجود گناه میکنیم و نافرمانی. به جای مهر و مودت بذر خشم و کینه میکاریم و خرمن خرمن انتقام درو میکنیم. براحتی خوردن یک لیوان آب گوارا دروغ میگوییم و ازآزار دیگران لذت برده، کیفور میشویم. دیگر نمی خندیم مگر به دیگران و نه با آنان،

اشکی نمی ریزیم مگر برای آنچه که از مال دنیا از دست داده ایم و نه برای جلای باطن و صفای درون.

صله رحمی بجای نمی آوریم مگردر پی ضرورتی و از برای کسب منفعتی. 

سور نمیدهیم مگر به مرفهین بی دردی که برفرش زرین پا می نهند و نه یتیمان و ژنده پوشان نیازمند .

شاد نمیشویم مگر از گرفتاری و مصیبت دیگران و نه شادی و خوشحالی آنان.

خدایا آلودگی آدمها ازحدگذشته، دنیا را چند روز تعطیل نمیکنی؟

در کارزار زندگی و زنده بودنمان همه اش شده ایم پول و شهوت، شهرت و شکم و دریک کلام دروغ و دیگر هیچ.  

از شدن و رفتن به سوی کمال مطلق خبری نیست،  هر آنچه که هست تباهی است و فراموشی. نسیان این حقیقت که به خودی خود هیچیم و از گلی بد بو و متعفن آفریده شده ایم و ارزش وجودی مان به خمیرمایه  جسممان نیست، که دمیدن جان خداوند و روح اهورایی اش درکالبد جسمانیمان ، ما را شایسته سُجود فرشتگان و به دوش کشیدن بار امانت الهی نموده است. پس کی و چگونه میخواهیم خود را از مُردابی بنام زیستن رهایی بخشیم و بسوی خویشتن خویش رجعت نموده، درعظمت لایتناهی خالق ذوب شویم تنها خدا داند و بس.

مارا چه شده است؟ ساده زیستی را فراموش کرده ایم و تجمل و مُد گرایی تنها دغدغه فکریمان ،

نان جو برسفره هامان عار شده ، و داس دردستانمان بیکار ، 

اطباء مان تاجرند و تاجرانمان سودا گرانی راحت و بی چشم و گوش ، 

دردهایمان فراوان است و داروهایمان بی اثر ،

توقع مان زیاد است و توکلمان اندک ، 

اسرافمان بیش ازحد و قناعت مان ناچیز ،

شورمان زیاد و شعورمان اندک ،

خشم مان ویرانگر است و صبرمان بی ثمر ،

و صد افسوس که آتش کینه و انتقام مان شعله ور است و روح گذشت و ایثارمان خاموش .......

شاید ابلیس از قبل چنین انحطاط و انحرافی را در رسالت ما انسانها پیش بینی کرده بود که آنگونه از اجرای فرمان  الهی سر باز زد و حاضر نشد چنین موجودی را سجده کند ؟! ... قطعا تا زمانیکه اینگونه عمل میکنیم و بدینسان از اصل و فطرت خدایی خویش به دوریم، حقا که شایسته سجود ابلیس نیز نخواهیم بود چه رسد به فرشتگان الهی که به فرمان حضرت دوست در مقابل آدم به سجده افتادند و برفطرت خدایی با عظمتش مهرتایید زدند.

تنها نقطه امید ما غفلت زدگان دنیاپرست این است که با وجود این همه طغیان و سرکشی، خداوند هرگز نه نعمتهایش را ازما دریغ داشته و نه گناهانمان را فاش نموده، که او ستارالعیوب است و دهنده بی منت.

پس ای مومن :

به نیکی بیندیش که اگراطاعتش کنیم

و آنگونه باشیم که سرشته ایم

آنگاه چه ها که نمیکند، که او مهربان ترین و بخشنده ترین به خلق است. 

بهمن ماه 91

نظرات 1 + ارسال نظر
maryam سه‌شنبه 10 دی 1392 ساعت 23:43

درود
به نظرم خوشبختی به امکانات بستگی نداره . یا به محیا بودن آرزوها . خوشبختی فقط یه حسه که می شه با دست خالی هم اونو احساس کرد می شه علیرغم شکست ها ناکامی ها و سختی های زندگی آدم خوشبخت باشه فقط به داشته هات فکر کن و از ته قلب خوشبختی ر لمس کن .
دلایل زیادی برای داشتن این حس هست .
شاد باشید
در پناه اورمزد

درود.
با شما کاملاً موافقم. خوشبختی یعنی قدر دانستن داشته ها ولحظه ها.به قول گنگ خواب دیده ( پسرعموی نازنینم مهرداد رو می گم) خوشبختی یعنی قناعت وهرآن که قانع بودی بدان که خوشبخت ترینی. اما مریم عزیز، اشاره من در این نوشته بیشتر به جدایی وفاصلۀ آدم از فطرت خدایی خویش بوده و نه پرداختن به موضوع خوشبختی. چه بخواهیم وچه نخواهیم انسان امروزی به سرعت در حال غرق شدن در مردابی بنام - زیستن- است واین بدجوری منو آزار میده...

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.