پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

فیزیوتراپیست همایون محمدی
پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

فیزیوتراپیست همایون محمدی

تناقض گویی در سکوت سنگین شب


 نمیدانم تا بحال در سکوت سنگین شب ، با خود به گفتگو نشسته اید یا نه ؟ من خود به کرات و بارها چنین گفتگویی را تجربه کرده ام . تجربه ای که همسرم را به شدت نگران میکند و باعث میشود تا در صحت مشاعرم به تردید افتد . دیشب چون همیشه ایام ، از سرکنایه و با لحنی اعتراض گونه ، مرا پرسید :  باز هم با خودت چه میگویی ؟ گفتمش : هیچ عزیزم ، نگران نباش . داشتم به خودم میگفتم : بیخودی زور نزن، هیچ کس برای نوشته هایت تره هم خُرد نمیکند. اصلاً نباید هم خُرد کنند. درعصرقحط صداقت و بدتر ازآن اقتصاد تورم یافته این زمان، از چیدمان زیبای کلمات کنار هم وساختن جملات قصار و دهن پرکنِ چهل من یه غاز، که آبی گرم نمیشود، میشود ؟ شعار دفاع از حقیقت وتلاش برای اجرای عدالت و عمل به تکلیف هم دیرگاهیست نخ نماشده و مخاطبی ندارد، و بیشتر درحکم سیاه مشقی است برصفحات بی جان کاغذ که تنها کاربردش دادن پُز روشنفکری و داشتن داعیۀ دفاع از حقوق بشر است و لاغیر.

 دست بردار پدر بیامرز ، از این همه نوشتن و باطل نمودن ورق پاره های کاغذ چه عایدت میشود ؟

بابا ، مردم اول تکه نانی میخواهند و قالب پنیری برای زنده ماندن و بعد بهانه ای برای خندیدن و فراموشی قصۀ غصه های بی پایانی که همچون کوه بیستون برشانه هایشان سنگینی میکند ، همین و بس.

فرقی هم نمیکند که این خنده ها با تمسخر قوم شجاع و دلیر" لر " حاصل شود ، و یا تخریب شخصیت یکی ازدرخشان ترین چهره های روشنفکری معاصر یعنی " دکتر علی شریعتی " . و یا حتی گاهاً با سخره گرفتن باورهای دینی، که ائمه معصومین (سلام الله علیه ) به شدت ما را از انجام آن پرهیز داده اند و آنرا مایه شقاوت انسان برشمرده اند . متاسفانه این روزها بنام طنز و لطیفه، تمام صفحات دنیای مجازی پرشده از مطالبی که خواسته وناخواسته شخصیتِ چهره های ماندگار عرصۀ علم و ادب و هنر کشورمان را نشانه رفته و به تمسخرکشیده است ، به این بهانه که شاید از دل آن تبسمی بر چهره مردمان بنشیند و انبساط خاطری فراهم گردد .

 ما را چه شده است که اینگونه ناخواسته به نابودی افتخارات و داشته های ارزشمند خود نشسته ، و به کمترینِ آنچه که شایسته ماست، قانع گشته ایم؟ یعنی: نان و خنده . این چه جفایی است که اول در حق خود و بعد سرمایه های ملی خویش روا میداریم؟ براستی ریشه و خاستگاه این همه خودزنی غیرمتعارف کجاست؟ آیا در فرهنگ - آن سوی آب - هم این همه جوک و لطیفه در بارۀ مثلاً گوته و شکسپیر وجود دارد ؟ چه میدانم یا در بارۀ باخ و انشتین و ونگوک ؟ آیا مسیحیان نیز برای خندیدن و پر کردن اوقات فراغتشان، معاذالله مسیح و آیین کلیسا را به سخره می گیرند ؟

وا اسفا که به جای تکریم و بزرگداشت بزرگان خود ، آنان را اینگونه به مسلخ ندانم کاری های خویش برده و به بهای

ناچیز تبسم و خنده ای گذرا ، از عرش به فرش کشانده و نه با آنان، که به آنان میخندیم و روز به روز بزرگی شخصیت

و عظمت جایگاهشان را در ذهن فرزندانمان کوچک و کوچک تر می نماییم . دیگران از بزرگان خویش اسطوره می

سازند و تا سرحد جان تکریمشان میکنند ، آنگاه ما به غفلت برگزیدگان و مشاهیر بی بدیل خود را ....

-        چی فرمودین ؟ دارم متناقض حرف میزنم ؟ کدوم تناقض ؟ از چی حرف میزنید ؟

-        قرار شد کسی برای نوشته های شما تره هم خُرد نکند ، پس این همه عریضه نویسی تان بابت چیست ؟

-        حق باشماست ، مرا ببخشید . اما این فقط یه درد دل با خویشتنِ خودم بود در خلوت و سکوت سنگین شب ، که شما عزیزان میتوانید به اون توجهی نکنید و ناخوانده بروید سراغ خواندن جوک بعدی و تخریب شخصیت بعدی و متعاقب آن خنده های بعدی تان !...

چطوره ؟ به نظرتون رفع تناقض شد ؟

ساعت 4 بامداد شنبه چهارم مرداد ماه ، زمانی که میهمان همیشگی ام - بیخوابی - به سراغم آمده بود و براستی که در این لحظات ، نوشتن چقدر آسان میشود و لذتبخش .