پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

فیزیوتراپیست همایون محمدی
پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

فیزیوتراپیست همایون محمدی

المپیک ریو و شکستی که تلخ بود

حوصله نداشتم . بهم ریخته و کلافه بودم و غمی غریب سراپای وجودم را فرا گرفته بود . زنگ هشدار تلفن همراهم حکایت از دریافت پیامکی جدید داشت . بی هیچ ذوقی سراغ تلفن رفتم . پیام این بود :

برای عصرت شادی دم کرده ام ، بخند و یک فنجان دعا مهمان من باش ...

و من بی معطلی پاسخ دادم :

گل گاو زبان دم می کردی بهتر بود . چون هم قلبم ضعیفه و هم اعصابم خراب !..

علتش را پرسید . گفتم بخاطر نتایج ضعیف ورزشکارانمان در المپیک .

کاش پاسخ نمی داد . اما افسوس که پاسخ داد و پاسخش بر کلافگی و خرابی اعصابم صد چندان افزود و همچون پتکی بر سرم آوار شد . و پاسخ این بود :

ای بابا چقدر جدی گرفتی ، حالا مگه چی شده ؟!..

من از شما عزیزان می پرسم . واقعا چیزی نشده و اتفاقی نیفتاده ؟!..

اصلاً ما ایرانیان چه چیزی را جدی می گیریم و برای کدامین جنبه از جنبه های زندگی خود در حد بایسته اش ارزش قائلیم ؟ ارزشی که ما را به سمت صیانت از داشته ها ، اصلاح معایب و جبران شکستها رهنمون سازد ؟ نه بی خیالِ هر آنچه که اتفاق می افتد ، نهال بی تفاوتی را در ضمیرمان بکارد تا در گذر زمان درخت تناوری شود با شاخه هایی از جنس " ای بابا چقدر سخت می گیری " .

اگر در ادبیاتِ آمیخته به عرفان ما آمده که " سخت گیرد جهان ، بر مردمان سخت گیر" معنایش این نیست که برای رسیدن به قله ها تلاش نکنیم و با جدیت تمام بدنبال کسب موفقیتها و مدارج عالی نباشیم . اگر تلاش اصولی و همت شبانه روزی ما نتیجه ای در بر نداشت آنگاه نباید سخت گرفت ، چرا که اساساً ما مأموریم به تکلیف و نه نتیجه .

تأسف می خورم وقتی می بینم ملت ما ، تصادف اجتناب ناپذیر دو خودرو را آنچنان جدی می گیرند که در بسیاری مواقع منجر به درگیری خونین و جدالی پر آسیب تر از خود تصادف می شود ، اما شکست معنا دار نمایندگانشان را در بزرگترین رویداد رقابتی جهان نادیده می گیرند و به راحتی آب خوردن می گذرند !...

براستی برای نتایج ضعیف کاروان ورزشی ما در بازیهای المپک و شکستهای غیر منتظره ی تعدادی از قهرمانان ملی مان ، نباید تأسف خورد و ناراحت بود ؟!...

قبول دارم که روح رقابت و مسابقه برای رفاقت است و همدلی و در ماهیت هر رقابتی نیز ، هم شکست نهفته است و هم پیروزی . اما بپذیریم بررسی دلایل هر شکستی هم ، واجب تر از نان شب بوده تا بتوان از آن پلی ساخت برای پیروزی های بعدی . اما شکست در کدامین المپیک را منصفانه و کارشناسانه به بررسی نشستیم تا از آن پلی بسازیم برای موفقیت در المپیک بعدی و آوردگاه بعدی ؟

المپیک از پی المپیک همچون برق و باد می آید و می رود با شکستهایی تکراری که در گذر زمان این باور را در ذهن ما متبادر ساخته اند : سهم ما از مدیریت نوین جهانی بیش از این نبوده و نیست !...

آری عزیزان تعجب نکنید ، عرض کردم مدیریت نوین جهانی چرا که المپیک فقط یک آوردگاه بزرگ ورزشی نیست . در واقع مکانی است برای به نمایش گذاشتن هنرِ مدیریت سه مقوله ی بسیار مهم همچون :

 - زمان

- سرمایه

- و نیروهای انسانی .

پس با این تفاسیر شکست در المپیک یعنی عدم توفیق در مدیریت مقوله های سه گانه ی فوق الذکر .

یعنی بیراه رفتن و هدر دادن منابع مالی عمومی و هرز نیروهای انسانی که بی شک سرمایه های اصلی هر کشوری محسوب می شوند . یعنی نداشتن برنامه و عقب ماندن از قافله ی رو به رشد جهانی و در یک کلام شکست در المپیک یعنی شکستن دیوار نازکِ غرور و غیرت ملیِ ملتی با این همه عقبه و پیشینۀ تاریخی !..

و دردناک تر از خود شکستها ، اینکه هنوز 24 ساعت از پایان رقابتها نگذشته که سیل تکذیبات کلیشه ای و براه افتادن پروژه ی مشمئز کننده ی" کی بود کی بود ، من نبودم " شروع شده .

هیچ کس هیچ سهمی از این شکست بزرگ را گردن نمی گیرد . ورزشکار طی مصاحبه ای رسمی مربی بدنساز تیم را مقصر می داند که به علم روز دنیا آگاه نیست !...  مربی بدنساز ، کوچینگ غلط سرمربی تیم و انتخاب گزینه های اشتباه توسط او را نشانه می رود !... سرمربی هم نبود امکانات کافی و بی برنامگی فدراسیون مربوطه را به مسلخ نقد خود می کشاند و خلاصه اینکه این " شکستِ مادر مرده " همچون توپ فوتبال هر روز در زمین یکی می چرخد و روز بعد میهمان دیگری می شود !..  

برای درک بهتر مطلب ، لطفاً به موارد ذیل توجه بفرمایید :

-  رئیس فدراسیون تکواندو که پیش از آغاز رقابتها ، وعده ی سه مدال خوش رنگ داده بود بعد از ناکامی بزرگ این رشته در مسابقات ، قهرمان سابق ملی ما را که هم اکنون سرمربی یک تیم خارجی ست و در مبارزۀ رودرو با نماینده ی ما ورزشکارش به پیروزی رسیده بود ، مقصر اصلی این شکست قلمداد کرده و درکمال تعجب او را " مزدور" می خواند !..

-  قهرمان ملی سابق ما نیز در دفاع از خود ، بیانه ای بلند بالا صادر کرده و رئیس فدراسیون را بی کفایت و مال مردم خور خطاب می کند !...

-  سرمربی کشتی فرنگی ، اشک تمساح می ریزد و البته شجاعانه از مردم عذرخواهی می کند بی آنکه ارزنی به لحاظ فنی دلایل شکست بزرگ و غیر قابل باور تیم تحت سرپرستی اش را توضیح دهد و تشریح کند !..

-  تنها نماینده ی بوکس ما بعد از باخت و حذف شدن زود هنگام از گردونه ی مسابقات ، مقصر اصلی باخت خود را کوتاهی و کاستی های فدراسیون می خواند و رئیس فدراسیون نیز بی معطلی و به سرعت - قبل از آنکه ورزشکارش به کشور بازگردد - او را از ترکیب تیم ملی اخراج و اعلام می کند علت باخت وی ، تخلفات انضباطی خود ایشان بوده و نه بیشتر . و بدین سان تمام سرمایه های ما یک شبه نابود می شوند چون فقط تحمل پذیرش واقعیت و قصور را نداریم !...

البته در این بین منکر ناداوری های ظالمانه ای که در این دوره حق تعدادی از قهرمانان ملی ما را به روشنی آفتاب عالمتاب ضایع کرد ، نمی شوم که خود جای بسی بحث دارد . اما سوال اینجاست :

آیا این اولین ناداوری در حق تیمهای ورزشی ماست ؟ قطعاً با شرایط موجود آخرینش هم نخواهد بود .

آیا نمی توان برای این معضل دامنگیر سالهای اخیر تیمهای ورزشی مان از قبل شروع مسابقات ، چاره ای اندیشید آنگونه که در المپیکهای بعدی دیگر نتوانند به تیغِ تیز ناداوری سرمان را ببرند ؟

چرا سایر تیمهایی که به لحاظ فنی و جایگاه جهانی بسیار پایین تر از ما هستند ، در هیئت رئیسه ی فدارسیونهای جهانی مربوطه ، نمایندگانی فعال و با نفوذ دارند که مانع از ناداوریِ داوران در حق ورزشکارانشان می شوند ، اما ما با این همه پتانسیل و شایستگی از داشتن چنین جایگاه و کرسی های بانفوذی محرومیم ؟ چه کسی و یا چه کسانی وظیفه ی فراهم آوردن بستر لازم برای تصاحب چنین کرسی های ارزشمندی را در ورزش کلان ما بعهده دارند که قصورشان اینگونه از آستین ناداوریِ داوران گریبان تیمهای ورزشی ما را می گیرد و به مسخ تلخ ترین شکستها می کشاند ؟ چه کسی باید پاسخگوی بغض شکسته و اشکهای پهلوان بهداد سلیمی باشد که همگان دیدند هرگز به سنگینی پولاد سرد نباخت ، بلکه قربانی مافیای داوری شد ؟

اصلاً دلایل این همه ناداوری در حق ما چیست ؟ میراث نداشته ی پدریشان را از ما طلب می کنند یا به موفقیتهای گاه و بیگاهمان در عرصه ی ورزش بخل و حسادت می ورزند ؟!..

شاید هم در پس پرده ی این همه ناداوری ....

در المپیک بسیاری از مدالها فقط بخاطر اختلاف در کسری از ثانیه توزیع شده و خواهد شد .

آنگاه ما در کشورمان شاهدیم که تأخیر دست کم یک ساعته ی پروازهایمان کاملاً طبیعی است و بدیهی جلوه می کند !... پروژه های عمرانی مان برای اتمام و رسیدن به نقطه ی بهره برداری ، به لحاظ زمانی نیازمند مضربی از 2 هستند !... استاتید دانشگاه با نیم ساعت تأخیر وارد کلاس می شوند و کارمندان دوایر دولتی برای دیر آمدن و زود رفتن ، متوسل به هزاران فن گریز !...

حتی جوانان عاشق پیشه ی ما با کلی تأخیر بر سر قرار با معشوقه ی خود حاضر می شوند آنهم با عذر و بهانۀ همیشگی و تکراری ترافیک سنگین خیابانها !...

و صد افسوس که علیرغم شعار بهره مندی از دولتِ الکترونیک محور ، مردمان کوچه و بازار ساعتها از عمر شیرین خود را در صفوف بهم پیوسته ی نان ، اتوبوس ، بانکها و ادارات دولتی صرف می کنند و به بطالت می گذرانند !...  

آیا ملتی که در کشتن زمان سرآمد دوران است ، می تواند مدعی کسب مدالهای خوش رنگ از آوردگاه سنگینی چون المپیک باشد که همه چیز در کسری از صدم ثانیه اتفاق می افتد و تعیین می شود ؟!...

توفیق در المپیک فقط به زور بازو و تمرینات سخت بدنی نیست . برای بیشمار به احتزار درآمدن پرچم سه رنگ کشورمان در چنین میادنی ، باید همت کنیم به اصلاح زیرساختهای فرهنگی ، اقتصادی و سیاسی کشورمان و صد البته در کنار آن مدیریت در زمان ، سرمایه و نیروهای انسانی را هم به نیکی بیاموزیم و به کار گیریم . چه در غیر اینصورت تا دنیا دنیاست جز تک مدالهایی که حاصل هنر فردی و غیرت ایرانی ورزشکارانمان است ، بهره ای نخواهیم برد و کِشته ای بیشتر از آنچه که اکنون هست درو نخواهیم کرد .

در پایان شاید بتوان در هجمه ی تلخیِ این همه شکست ، شیرینی و حلاوت مدال زرین دلاور مرد شهرمان کیانوش رستمی را بیش تر از پیش با ذائقه ی دل چشید و بر آن بالید . آیا اینطور نیست ؟

  همایون محمدی - دوم شهریور 95

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.