کاش می شد
" باران" بود
تا به هوای شستن سیبِ سرخ گونه هایت ،
جهان را غرق در سیلاب نمود
و سکوت مرگبار ثانیه های بی تو بودن را شکست !..
کاش می شد
" نسیم" بود
تا به جستجوی عطر تنت ،
بی واهمه ی تیزی تیغِ گلها
تمام باغ را نوازش کرد و مستانه ، مست شد !..
کاش می شد
" خاک" بود
تا به شوق میزبانیِ آهنگ قدمهایت
تمام تاریخ را به انتظار نشست ،
و سفره ی دلِ صد پاره را به وسعت کل زمین گشود !..
کاش می شد
" آتش" بود
تا آتش قهر بلندت ،
بر جان خسته ام کارگر نبود و خاکسترم نمی کرد !..
کاش ....
بگو چه می خواهی از من
آتش افتادهِ به خرمن جان ،
که تکان هیچ باد و طعنه ی هیچ باران و سردی هیچ خاکی
خاموشت نمی کند ؟!....
22 اسفند 94