پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

فیزیوتراپیست همایون محمدی
پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

فیزیوتراپیست همایون محمدی

یادگار دوست

یادگار دوست

 

دیگر نمی خواهمت

چو روز نخستین لولی وش عاشق کش !...

که عطش خواستن ات به خاکسترم نشاند

و شوق دیدارت

دیده گانم را چله نشین انتظاری بلند

خیره به در ، تا مرز تباهی

با اندوهی تلخ و حسرتی بی پایان !...

 

آری ، به تمنای دل

از تو به یادگار زخمی دارم

 بی مرهم ،

 که همزاد همیشگی من است

و آینه ی تمام نمایِ دل شکسته ای

که دگر باره نلرزد

و جان خسته ام را

به مسلخ دروغ بزرگی دیگر نکشاند !...

 

نفرین به ساده دلی ،

که در دالانِ هزار تویِ هزار رنگِ وجودت

تمام هستی ام را به بند کشید

تا اینک با بغضی گلوگیر ،

غُصه دار رنج بی پایان خویش

سیاه پوش مرگ خاموش آرزوهایم باشم !...

 

و در انتهای این سراب پرفریب ،

منم و تنهایی و میراث شوم عشق تو

که پرسشی است بی پاسخ :

به کدامین گناه ؟!...

 

کاش به قلم صانع دهر ،

بر بوم تقدیر تلخ من نقش نمی بستی

ساحره ی دوران !...  

                                      

همایون محمدی - 15 فروردین 95