پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

فیزیوتراپیست همایون محمدی
پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

فیزیوتراپیست همایون محمدی

سرداری که غلام علی (ع ) بود

                                          

نشستم در عزایت گریه کردم            زداغت بی نهایت گریه کردم

میان کوچه های درد وغربت            چو دیدم رد پایت گریه کردم 

تو ای ابر بهاری شاهدی که             چگونه پا به پایت گریه کردم 

مبار ای آسمان ، که امشب               به جایت بی نهایت گریه کردم


مهربانم ، چگونه باور کنم رفتن ات را ،

وقتی هنوز رایحۀ دل ربای گلهای باغ وجودت در کوچه های غربت و تنهایی این ایل به جای مانده بی سردار، همچون مشک ختن مشام جان را می نوازد و طنین آهنگ صدای آسمانی ات به صفای ترنم باران مرهمی است بر درد بی کسی شان .

نه هرگز باور نمی کنم ، اما تو ای مانای همیشه جاودان من ، باور کن از پی کوچ عاشقانه ات هنوز هم چشمان بی فروغم منتظرند تا که از در درآیی و شبهای ظلمت وتنهایی ام را به نور وجودت روشنایی بخشی . مگر نه اینکه مرده آنست که نامش به نکویی نبرند ، سر و جانم به فدای نام نیکت تو که هنوز نقل صداقت و راست گویی ات نُقل محافل دوستان و ذکر دل دریایی و مهر بی پایانت مجلس آرای مجلس یاران است ، پس هیهات که باور کنم نبودنت را .

آنکه به نام و به حسن جمال یوسف داشت و هرگاه انفاس مسیحا نفسش نام مولایمان علی (ع) را فریاد می زد ، معجزه ها میکرد، آنگونه که گویی فرشتگان و ملائک برای استجابت دعایش به درگاه حضرت دوست واسطه می گشتند، هرگز نمرده و نخواهد مرد.

آنکه میراث به جای مانده اش نه مال و منال که اولین مشق آموخته از نیاکان پاک و پرافتخارش حریت و آزادگیست هرگز نمرده و نخواهد مرد. آنکه در بازار گرم تعصبات قومی توانست یک تنه درمقابل خرافه و خرافه پرستی به تمام قامت بایستد و با اندیشه نابش که به اعتراف دوست و دشمن سالها جلوتر از زمان خویش بود ، طومار سنت غلط جامه سیاه برتن کردن درماتم عزیزان را برای همیشه در میان ایل برچیند ، هرگز نمرده و نخواهد مرد.

آنکه عقربه های ساعت و زمان همواره شرمسار تلاش بی وقفه و شبانه روزی اش از برای کسب روزی حلال و آسایش و راحتی خانواده اش بود ، هرگز نمرده و نخواهد مرد . آنکه در وجود پاکش شجاعت وسخاوت به یک میزان تبلور داشت و به معنای واقعی کلمه هیچگاه زبانش به دروغ نچرخید ، هرگز نمرده و نخواهد مرد .

آنکه در راه دفاع از مام وطن به خیل عظیم جانبازان پیوست و سعادت داشت تا در مبارک روز غدیر و عید ولایت مولایش علی (ع) سر برآستان خاک نهد و جسم پاک و مطهرش در جوار بارگاه ملکوتی حضرت معصومه (س) آرام گیرد ، هرگز نمرده و نخواهد مرد . والله که رفتن ات هرگز در باور خیالم نگنجد ، تو هستی و باید باشی چرا که چشمان نگران ایل بزرگ کلهر و خطه همیشه سبز ایوان ، هنوز هم به طنین آوای - یا علی گویانت - دوخته شده تا در سختی ها قوت قلبشان باشد و در تنهایی ها مرهمی بر زخم های دل بیقرارشان . 

آه که چقدر دلتنگتم سردار خوش نام من !... 


به یاد بود سومین سالگرد درگذشت بزرگ خاندان ایل کلهر ایوانغرب  پدرمهربانم  یوسف محمدی .

روحش شاد و یادش به گستره تمام گیتی گرامی باد.  

23 دیماه 92

نظرات 15 + ارسال نظر
کاوه شنبه 28 دی 1392 ساعت 00:22 http://www.gongekhabdide.blogsky.com

باران که می بارد...
چشم هایم با آسمان به تفاهم می رسند
چه وجه اشتراک لطیفی است
بین هوای دل من
آن ابرهای زمستانی،
و این پست دلتنگ...

دکتر جان دست روی زخم گذاشتی و اشکمان درآمد.. که مرحوم عمو بی اغراق زخم تاریخی تبار و گنجینه ای بی نظیر از ثروت آبا و اجدادیمان بود که تا روزهای نه چندان دور خاطرات من هم به ارث مانده بود و روح و جانمان را معطر به صفای آنهمه ایل مردان مرد می کرد...

روحش قرین رحمت و مغفرت الهی

درود.
از لطف شما عزیز ارجمند بسیار ممنون ومتشکر.
حقا که حق مطلب را در باره پدر ، تو تمام کردی با این شعر زیبا ودلنوشته ی قشنگت. خداوند روح همه درگذشتگانمان را قرین رحمت نماید.
بخاطر همه زحمات و راهنمایی هایت در خصوص وبلاگ باز هم تشکر میکنم کاوه عزیز.
شاد وسر افراز باشید..

لابیرنت چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 23:36 http://labirant.blogfa.com/

سلام.
این پست منو خیلی یاد عزیزان از دست رفته انداخت...خداوند همه این شیر مردان وشیر زنان کرد را رحمت کند.

در انتظار تو
این دفتر خالی
تاچند ورق خواهد خورد..؟؟

درود.
روح همه گذشتگانتان شاد وقرین رحمت الهی باد.
موفق باشید.

آمـــوس چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 13:06

زبان خامه ندارد سر بیان فراق

وگرنه شرح دهم با تو داستان فراق


سری که بر سر گردون به فخر می‌سودم

به راستان که نهادم بر آستان فراق


چگونه باز کنم بال در هوای وصال

که ریخت مرغ دلم پر در آشیان فراق


کنون چه چاره که در بحر غم به گردابی

فتاد زورق صبرم ز بادبان فراق


بسی نماند که کشتی عمر غرقه شود

ز موج شوق تو در بحر بی‌کران فراق


اگر به دست من افتد فراق را بکشم

که روز هجر سیه باد و خان و مان فراق


رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب

قرین آتش هجران و هم قران فراق


چگونه دعوی وصلت کنم به جان که شده‌ست

تنم وکیل قضا و دلم ضمان فراق


ز سوز شوق دلم شد کباب دور از یار

مدام خون جگر می‌خورم ز خوان فراق


فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق

ببست گردن صبرم به ریسمان فراق.

-----------------------------------------------------------------
فراغش بسیار سخت است.روحش شاد.یادش گرامی.

تبریز غمگین - زمستان 92

درود.
شعر زیبا وجانسوزی بود
مرحبا ودست مریزاد.
روح همه درگذشتگان شاد باد.

faryad چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 12:18 http://beatit.blogfa.com

چه انتظار عجیبی نشسته در دل ما ،
همیشه منتظریم و کسی نمی آید ...

... صفای گمشده ، آیا بر این زمین تهی مانده ، باز می گردد ؟

اگر زمانه به این گونه ، پیشرفت این است !
مرا به رجعت تا آغاز مسکن اجداد ، مدد کنید ،
که امدادتان گرامی باد ...

همیشه دلهره با من ، همیشه بیمی هست
که آن نشانه ی صدق از زمانه برخیزد
و آفتاب صداقت ز شرق بگریزد ...

همیشه می گفتم ،
چقدر مُردن خوب است !
در این زمانه که نیکی حقیر و مغلوب است ،
چقدر مُردن خوب است ...

سلام بر عموی نازنینم
چند بار پست رو دیدم ودلم نیامد متنی قرار دهم

"و چه زیباست مردن...
اگر آن گوشه ی عذلت میری
و چه زیباست مردن...
اگر آن با ده ی غم سر گیری
وچه زیباست مردن...
اگر آن ابر به رسوایی غم می بارد
و چه زیباست مردن...
اگر این خلق نفهمید تو چه ها میگویی"

مرگ فقط یک واژه است...شاید از اسمش پایان را استنباط کنند اما به دید من مرگ را باید جور دیگر دید...مرگ اغاز جاودانه هاست...رفتن از این دنیای پر از تزویر و ریا نه تنها زجر اور و دردناک نیست,چه بسا راهی باشد به سوی جاودانگی و فرار از این زندان بی راه در رو و زندگی ملال انگیز
کلمات قاصرند عموی نازنین اما این دو عکس (که شاید هم داشته باشین) تقدیمه شما :

http://www.uplooder.net/img/image/29/c5ba8d4629d5bf8cc8cbe1d053136b20/728387_Ou8K28GF.JPG

http://www.uplooder.net/img/image/77/6acbafcca53faa1be01e1ce0ef803dfd/728387_ThswnNTE.JPG

سلام.
آنقدر زیبا گفته ای که چیزی برای افزود به آن ندارم.
دست مریزاد وبسیار سپاس.
واقعا مرگ آغاز جاودانه هاست.
جاودانه باشد هم نام و هم اثار گرانسنگ عزیز عمو.
از بابت ارسال عکسها هم بی نهایت ممنون.

احمد نجفی چهارشنبه 25 دی 1392 ساعت 01:18

آه چه سخت وضمختی ای دیوار فاصله ها
وچه بی رحمی ای چنگال همیشه آماده ی مرگ!
اما چه زیباست وجود مردان بزرگ همچون پدر بزرگوارتان که آنچنان بر باور و اندیشه هایتان استوار است که حتی مرگ هم باور دوری وفراق را بر شما مستولی نساخته است،وچه زیبا یادنامه اتان را نگاشته اید وچه عاشقانه درد دوری را به تصویر کشیده اید که وجود هر دردمندی را می لرزاند واشک بر چشمان هر هجرت دیده ای می نشاند،این است معجزه قلم.
هرچند حقیر سعادت زیارت آن مرحوم را نداشته ام اما وجود شمافرزندان بزرگوار ایشان که افتخارمصاحبتتان را داشته ام (شما دوست عزیز،جناب سرهنگ و جناب دکتر)نشان از آن دارد که نهال وجودتان از چشمه زلال وجودبزرگمردی تنومند گشته که نام ساقی کوثر بر لبانش ومرام مولایمان رویه زندگیش بوده است.
روح آن مرحوم با ائمه محشور و وجود شما پاینده باد.

درود.
چه دل انگیز است صبحی به این قشنگی که نام مبارک دوست وبرادر ارجمندی چون شما زین بخش دنیای دلتنگی های من شده.
بازهم چون همیشه شرمسار لطف ومحبت شما وقلم زیبایتان شدم .
مهرتان افزون باد که کلام دلنشینتان آرامبخش وتسلا دهنده دل شکسته ام بود.
خودت میدانی وخدای تو بهتر که در ژرفنای وجودم از صفا ومهربانیت قابی ساخته ام زرین که میخکوب شده است بر دهلیزهای چپ وراست قلبم وتا ابد به یادمان باقی خواهد ماند.
روح همه درگذشتگان شما خصوصا بزرگ خاندان نجفی مظهر اسوه وتقوی عموی گرامیتان نیز قرین رحمت الهی باد.
شادی وسرورتان آرزوی قلبی من است.
در پناه یزدان.

فرزانه سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 15:39 http://neghabetarikh.blogfa.com

سلام
قالبتون مبارک... کم پیدا شدید استاد البته این از برای گله نیست...ما که باشیم که بر آن خاطر عاطر گذریم..برای جویای احوال است بس... شاد باشی

سلام.
حال وروز من بد است خسته ام از این زمین
از پرنده ها بپرس یا خودت بیا ببین
ای فرشته ای که من سالهای آزگار
در رهت نشسته ام با کروری از یقین
کی ز راه میرسد آن بهار باشکوه
کی جوانه می زند آن نهال نازنین؟
ممنون از لطف شما. فعلا نفسی فرو می رود که ممد حیات نیست و چون بر می آید نه مفرح که مخرب ذات است . مرامتهم به ناامیدی ویاس نکنید که همواره درنظر من کار شبه مردان است. دل گرفته ام از اینه که چرا زندگی به این زیبایی با ندانم کاری های ما شیر خام خورده ها اینقدر سنگین شده والا همیشه زندگی را همان آتشکده ی دیرینه پابرجایی میبینم که برای رقص شعله هایش بایست با هیمه عشق ومهربانی آتش آن را برافروخت. ببخشید بیراه رفتم. در یک کلام . من خوبم امید که شما بهتر باشید.
راستی از سوالتون خبری نشد. فقط نگید که سرعت اینترنت پایینه که اصلا باورم نمیشه....
شاد باشید.

فرزین طلوعی سه‌شنبه 24 دی 1392 ساعت 12:16 http://sarhadshirvan.blogfa.com/

درود
داغ
برادرم با این غمنامه تان تازه شد و همراه شما من برای عزیزان گریستم.اما
افتخار کردم به چنین مرد نیک نامی که گذر دوران شخصیتشان را بشتر آشکار می
کند و ماندگاری اش در دل بازماندگان فقط به خاطر مهربانی و بزرگی دلشان
است.چراکه:
دلا تا بزرگی نیاری بدست
بجای بزرگان نشاید نشست
و البته بر داغ تان هم می افزاید این شناخت بیشتر.
سر سودای تو در سینه بماندی پنهان
چشم تر دامن اگر فاش نکردی رازم
ماجرای دل خون گشته نگویم با کس
زانکه جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم
با تمام وجود درک می کنم از فراق پدر نیک نامتان چه می کشید. اما تقدیر
خداوندی را نمی شود تعویض کرد.
و کلام آخر:
"بیان دوست در گفتار نمی گنجد"
خداون بر بردباریتان در این سوگ سترگ بیفزاید.

سلام.
از لطف شما دوست وبرادر ارجمند همدل بسیار ممنونم.
پس بیایید تا با هم بر ویرانه های دل به ماتم نشسته در فراق عزیزانمان ، اشک نه که خون گریه کنم وفارغ از غم دنیا و روزمرگی های پایان ناپذیر زندگی ، دلی صفا دهیم ولختی آرام گیریم.
خداوند برادر هنرمند و شهید شما را قرین رحمت واسعه خویش قرار دهد وبا شهدای دشت نینوا محشور گرداند. روحش شاد ویادش گرامی باد.

مریم عبدی دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 15:45 http://kordsat.persianblog.ir/

چگونه مرگ بفرسایدت ، مگر تو تنی ؟!
تو جان خالصی و تا همیشه جان تازه ست!!
اینقدر انگشتامو رو این خط و نوشته کشیده ام که با شنیدن اسم " عمو " یاد این شعر و بغض و اشک و غم میفتم .
روحشون شاد .

سلام.
شعرت آرامبخش دل تنگم بود.
دست مریزاد و ممنون .
روح همه رفتگانمان قرین رحمت الهی باد.

fatane دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 15:36

salam nazaninam.ghamnameat abe sardi bod bar atashe hamishe frozane delam baade koche an cheshmeye hamishe joshan atefe...khosha be hale in sardar baraye chenin janeshini.

درود.
سر جانم به فدای آتش همیشه فروزان دلت که فقط من میدانم از پی رفتنش چه شبها وروزهایی را که نمیگذرانی ، این چه عشقی است بین تو و او که آتش رشک هم عشاق دلسوخته دنیا را بر انگیخته ؟
خودت میدانی که من هرگز لیاقت جانشینی او را ندارم اما همه میدانند که تو جان پدر بودی و مایه آرامش و آسایش او. خوشا به سعادتت که مطمئنم هنوز هم چشمان نگرانش بیشتر از همه ی ما بسوی توست.

عزیز نیک قدم دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 15:28

سلام وسپاس اقای دکتر /دلنوشته زیبایی بود هر چند اشکمان در اورد . افت عمر دیدن مرگ عزیزان است .نام نیکش جاودانه باد.

سلام ودرود بسیار
از اینکه قابل دانسته و برای خواندن دلتنگی هایم وقت گذاشته اید ممنون ومتشکر. روح همه گذشتگانمان خصوصآ عمویم نیاز که به معنای واقعی کلمه مظهر صفا و مهربانی بود نیز غرق رحمت و مغفرت واسعه ی الهی باد. یادش گرامی و راهش پر رهرو باد .
درپناه یزدان.

کسری نیک قدم دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 15:14

سلام اقای دکتر دست مریزاد اتفاقا دیشب به اتفاق عمو علی وعمو مهرداد عکس های مرحوم عمویم در البوم بسیار مرور کردیم ویک بار دیگر قامت رعنایش را زیارت نمودیم / روحش جاودان یادش گرامی . زنده نامها با گذشت زمان جاودانه می شوند .

سلام ودرود بر کسرای عزیز ودوست داشتنی
جمع مشتاقانه ی پراز صفا و مهرتان هرگز پریشان مباد،
از لطف ومحبت شما ممنون ومتشکر.
روح همه رفتگانمان شاد باد .
پاینده باشی وسرافراز

maryam دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 14:19

درود
با خوندن مطالب تون به یاد این شعر افتادم :
" هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق "
" ثبت است در جریده عالم دوام ما "
و :
" حیف از آن خواب گران سر بر نمی آری "
تا ببینی خردسال سالخورد خویش را "
" که این زمان چندان شجاعت یافته است "
" تا بگوید راست می گفتی پدر "

روحش شاد
یادش ماناست

شاد باشید
در پناه اورمزد

درود.
مریم عزیز
داغ ما در سوگ پدر ، کمتر از داغ یعقوب نبود،
که او پسر گم کرده بود وما پدر
روح همه اسیران خاک شما نیز قرین رحمت الهی.

علی محمد محمدی دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 13:49 http://ermes-3.blogsky.com

چگونه باغ ِ تو باور کند بهاران را ؟
که سال ها نچشیده است ، طعم باران را

گمان مبر که چراغان کنند ، دیگر بار
شکفته ها تن عریان شاخساران را

و یا ز روی چمن بسترد دو باره نسیم
غبار خستگی روز و روزگاران را

درخت های کهن ساقه ، ساقه دار شوند
به دار کرده بر اینان تن هزاران را

غبار مرگ به رگ های باغ خشکانید
زلال ِ جاری ِ آواز ِ جویباران را

نگاه کن گل من ! باغبان ِ باغت را
و شانه هایش آن رُستگاه ماران را

گرفتم این که شکفتی و بارور گشتی
چگونه می بری از یاد داغ ِ یاران را ؟

درخت ِ کوچک من ! ای درخت ِ کوچک من !
صبور باش و فراموش کن بهاران را

به خیره گوش مخوابان ، از این سوی دیوار
صلای سُمّ سمندان ِ شهسواران را

سوار ِ سبز ِ تو هرگز نخواهد آمد ، آه !
به خیره خیره مبر رنج انتظاران را !

غزلت عشق است و کلامت دُر
به گمانم این شعر زیبا نیز از جمله شاهکارهای خودت باشه فردوسی خوش سخن ایل بزرگ کلهر
اما او نرفته که بخواهد باز آید
او همینجاست
با من
در کنار من
وهمه ما
مهرت افزون وشادی هایت مستدام باد.

علی محمد محمدی دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 13:31

نشستم در عزایت گریه کردم
زداغت ، بی نهایت گریه کردم

تمام روز ، در فکر تو بودم
تمام شب، برایت گریه کردم

میانِ کوچه های درد و غربت
چو دیدم ردٌ پایت ، گریه کردم

در آن خاموشیِ سردِ مِه آلود
به آهنگِ صدایت ، گریه کردم

تو ای ابر بهاری ! شاهدی که
چگونه پا به پایت ، گریه کردم

مَبار ای آسمان! دیگر تو امروز
که من دیشب ، به جایت گریه کردم

علی خوب ونازنین
فقط خدا میداند که با این شعر زیبایت چقدر آروم می گیرم و تسکین می یابم. دست مریزاد و روح تمام درگذشتگانمان خصوصا بزرگ مرد تبارکلهر عموی گرامی ام حاج شوقعلی محمدی گرامی وقرین رحمت واسعه الهی باد.
براستی که او نماد راستینی از شجاعت ودلیری بوده از برای همه ما.

فرزانه دوشنبه 23 دی 1392 ساعت 13:29 http://neghabetarikh.blogfa

سلام
روحشون شاد و آرام.... درود بر این مردان بزرگ که افتخار ایران و کردها هستند در سیمای مردانه شان در عین صلابت و اقتدار نوعی مهر موج میزند... راهشان پر رهرو وخاطر بازماندگانشان در فقدانش با صبر عجین باد

درود
از لطف شما دوست عزیر وارجمند بی نهایت ممنون. دیشب بدجوری دلتنگش بودم ، گریه هم نتوانست بر دل بیقرارم مرهم باشد. قسمت بود اینگونه شود که دیدید و خواندید. روح تمام درگذشتگان شما و همه دوستان اهل قلم ، قرین رحمت ومغفرت الهی باد.
عمرتان پایدار وعزت وسربلندی تان مستدام باد.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.