پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

فیزیوتراپیست همایون محمدی
پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

فیزیوتراپیست همایون محمدی

در جهنمی از مشکلات زندگی مشترک کدامیک مناسب تر است : سوختن و ساختن و یا تغییر

دخترم با لباس سفید وارد خانه ی بخت میشوی و با کفن سفید بیرون میآیی.

در جامعه سنتی ما این مهمترین توصیه مشفقانه والدین به فرزندان خود درآغاز زندگی مشترکشان است که نسل اندر نسل تز فکری سوختن و ساختن را درقالب یک باور اجتماعی پرجاذبه پذیرفته و همچون میراثی ارزشمند به نسل بعد منتقل میکنند. پر واضح که با این توصیه به ظاهرحکیمانه، چهارچوب زندگی مشترک آیندۀ جوانان ما بر محوریت یک خط راست آنچنان بسته و محدود میشود که آغاز و انتهایش از قبل مشخص و بسان اتوبانی یک طرفه راه هرگونه فرار و گریز را دربحرانی ترین شرایط زندگی به رویشان بسته و به قیمت نابودی شیرین ترین لحظات برگشت ناپذیر عمرشان آنان را مجبور به تحمل تلی انباشته شده از مشکلات می کند و در نهایت چاره ای ندارند جز اینکه بسوزند و بسازند،  لکن دم بر نیاورند.  ناگفته پیداست در چنین جوی خلاقیت ، نوآوری ، و در نهایت بسیاری از ارزشهای اخلاقی اجتماعی هرگز فرصتی برای عرضه اندام نخواهند یافت و توقع اموری همچون سازندگی و مشارکت در رشد و شکوفایی جامعه کاملآ بیهوده و عبث خواهد بود.

شاید ترس غیرمنطقی و واهمه بیش ازحد غیرمتعارف از جدایی و پدیده همواره شوم ومذموم طلاق به عنوان آخرین و تنها گزینۀ برون رفت از بحرانهای شدید و خانمان برانداز زندگی ، زمینه ساز شکل گیری این نوع تفکر در اذهان پیشینیان بوده است که اینگونه در گذر زمان به جزء لاینفکی از باور ذهنی شان تبدیل شده است.  قدرمسلم در وادی این نوع تفکر، آدمی محکوم و از پیش بازنده ای بیش نیست که به قیمت سوختنش بایستی با  همه مشکلات بسازد و لب به شکوایه نیز نگشاید چرا که هرگونه تغییری ( علی الخصوص جدایی) ممکن است در افکارعمومی مردم و جامعه، دامن عفت و آبروی خانواده را لکه دارکند واعتبار و عزت اجتماعی آنان را ازسکه بیندازد !...

درمقابل این نوع نگاه سنتی، دیدگاه دیگری بنام تغییر و دگرگونی وجود دارد با بن مایه های کاملا علمی و صد البته عقلایی که در جوهرۀ خود تسلیم نشدن در برابر مشکلات و تلاش حداکثری برای بهبود وضعیت موجود را نهفته دارد و زوجین را ترغیب و تشویق به اصلاح امور و سامان بخشیدن به اوضاع اسف بارکنونی میکند. و چه بسا اگر به هردلیل ممکن توفیق مثبتی حاصل نشد آنگاه به عنوان آخرین گزینه، علیرغم همۀ مذمومیت وتلخی اش جدایی را فرا روی آنان قرار میدهد. از این منظر عمر و حیات هرانسانی بهترین داشته و سرمایۀ اوست که به هیچ بهایی نمی بایست آن را هدر داد و نادیده گرفت، به قول معروف ما زاده نشده ایم که به هر قیمتی زندگی کنیم  بلکه آمده ایم تا زندگی مان را آنگونه که شایستۀ بعد انسانی ماست ارزش و قیمت واقعی ببخشیم. 

شاد بودن و بهتر زیستن به نوعی فلسفه وجودی انسان است و ماندن در بحری از مشکلات و پذیرفتن بی چون وچرای شکست،  عملی است خارج از دایره ی عقلانیت انسان و متعارض با توانمندی ها و ارادۀ بی پایان او. 

اما عملاً اجرایی شدن تغییراتی که بخواهد منتج به بهبودی وضعیت موجود شود، خود متاثراز مولفه های فراوانی است که بعضا شماری از آنها دراختیار و ید قدرت ما نیست و به همین دلیل دربسیاری از مواقع تغییرات نه تنها منجر به نتیجه مثبت نخواهند شد بلکه با ایجاد مشکلاتی جدید و افزون تر، پیچیدگی موضوع را دو چندان نموده و به قولی مشکل را به معضل وحتی بحرانی فراگیرترتبدیل میکنند.

واقعیت این است که در فرهنگ ایرانی ما که سرشار از عاطفه و احساس می باشد، با پدیدۀ طلاق همه چیز به پایان نمی رسد وخصوصا به بهانه ی فرزندان  مشترک، به اشکال گوناگون ریسمان ارتباطی نازکی فی مابین زوجین باقی میماند که متاسفانه خود زمینه سازمناسبات خصمانۀ غیرقابل کنترلی میشود به گونه ای که بعضآ هرکدام از زوجین درخلوت خویش به این نتیجه میرسند:  زنده باد مشکلات قبلی .

حال با این تفاسیر کدام روش به صلاح و صرفه است؟ تز سوختن و ساختن که با سلب اراده و همت آدمی، او را به موجودی از قبل بازنده تبدیل میکند که کمترین بهای آن هدررفتن لحظات شیرین عمر است و یا آستین همت بالا زدن و انتخاب گزینه تغییر که از بابتش میبایست تاوان سنگینی به قیمت مال ومنال و آبروی اجتماعی خود پرداخت و متاسفانه آنگونه که از تجربیات گذشتگان برمی آید هیچ ضمانتی هم برای به ثمرنشستن آن وجود ندارد؟ کدامیک؟  

راستش را بخواهید خود من هم نمیدانم .

اما همین قدرمیدانم که در برزخ اینگونه مشکلات، انتخاب هرکدام از دو گزینۀ فوق الاشاره ، متاسفانه به منزلۀ بازی  باخت- باخت میباشد،. شاید بهتر آنست بکوشیم تا درآغاز زندگیهای مشترکمان با شناختی همه جانبه تر و توکلی واقعی و از ته دل به آن یگانه ازلی، پایه گذار زندگی باشیم که تکان هیچ باد و طعنه هیچ بارانی نتواند پیوستگی همیشگی آن را پرپرکند که از قدیم الایام گفته اند:  بهترین درمان پیشگیریست. 


خلاصه شدۀ مقاله ای با همین نام چاپ شده در روزنامه باختر سه شنبه 22/5/92 شماره 1789 

نظرات 13 + ارسال نظر
maryam یکشنبه 20 بهمن 1392 ساعت 17:24 http://ourmazd.persianblog.ir/

از پیرمرد و پیرزنی پرسیدند شما چطور بعد از 60 سال زندگی هنوز هم با هم هستید ؟
پاسخ دادند : ما از نسلی هستیم که وقتی همه چیز خراب می شود تعمیر می کنیم نه تعویض

سلام بر مریم عزیز.
کاملا حق باشماست. نسل سخت پسند وکم تلاش امروزی هنرش پاک کردن صورت مسئله است . اما نسل دیروز به دنبال راه حلهای بیشتری برای حل مسئله
شاد باشید.

ماهان محمدی جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 23:36 http://roze-zemestani.blogfa.com

عادت ندارم درد لم را به کسی بگویم..!


پس خاکش میکنم زیر چهره ی خندانم..!


تا همه فکر کنند نه دردی دارم و نه دلی.

خنده بر بخت زنم یا به وفاداری دل
گریه بر خویش کنم یا به گرفتاری دل
یک نفس فرصت وصد حرف گره در خاطر
وای اگر گریه نیاید به مددکاری دل.
شاد باشید.

maryam جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 19:35 http://ourmazd.persianblog.ir/

درود
یاد ضرب المثلی انگلیسی افتادم که بی مناسبت ندیدم اینجا عنوان کنم : برای پیشگیری از طلاق بهتر است ازدواج نکنیم
شاد باشید

درود.
خدا پدر این انگلیسی ها رو بیامرزه که چقدر بلدن.
شاد باشید.

لابیرنت جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 16:26 http://labirant.blogfa.com

سلام.
دردرجه اول که شکوه راست میگه ولی نمیشه...حالا که نشده...در وهله بعد باید هردونفری که جدامیشوند حق طرف مقابل برای زندگی را مسلم دانسته ودرک کنند.جایی خواندم امام صادق ع فرموده:یا زنانتان راخوب نگهدارید یا خوب طلاق دهید.
مردیازنی که هنوز با اصل طلاق اتفاق افتاده کنار نیامده وخودرا صاحب اختیارطرف مقابل میبیند هیچ که فرزند را ابزار ووسیله گرو کشی وآزار دیگری قرارمیدهددر واقع تلخی زندگی را همچنان ادامه داده وگویی هنوز طلاقی اتفاق نیفتاده است.چرا وبه چه حقی ی ی از طرفین به خودحق میدهد طرف مقابلی را که تنهاست به انواع تهمت ها ببازارد ودرحالیکه خوددر کمترین زمان ممکن اقدام به ازدواج نموده این حق را برای وی محفوظ نمیداند.ازطرفی فرزند بیگناهی که بازیچه میشود بی آنکه خود بداند ولی بعدها که فهمیدففقط طعمه ب ده است....دچارچه آسیبهای روحی وروانی میشود.این بدترین نوع طلاق است.وبه نظرمن در این شرایط یکی از طرفین بدون آگاهی ودرک درست وتصمیم قطعی اقدام به جداشدن گرفته است.

درود.
اگر شکوه بانو راست میگه ، دیگه ولی نداره !...
شنیدم تو اروپا مراسم باشکوهی برای جدایی میگیرند ودو طرف یکدیگر رو درآغوش گرفته با کلی اشک وآه ، برای هم ارزوی خوشبختی وسلامت میکنن و بعد جدا میشن . قبلش هم حق و حقوق یکدیگر رو مشخص کردن ، حتی سرنوشت بچه ها رو و بعد همه چیز تموم میشه .
چون به قول دوست عزیزمون " بانوی شرقی " اونا سخت گیریهاشون برای موقع ازدواج میذارن و اگر به هر دلیل ممکن نتونن با هم ادامه بدن به همین راحتی جدا میشن. حاصلش هم انسانهای بی انگیزه وشکست خورده ای نیست که به حال خود در جامعه رها میشن و از زمین و زمان شاکی و به همه بدبین ودنبال راهی برای تخلیه عقده های سرکوب شده خود.
برای آنانی هم که ضعف ، حقارت واشتباهات خود را در پس " ابزار نمودن " بچه هایشان پنهان میکنند تا مهریه ای را پاک کنند و یا جهیزه ونفقه و... بیشتری بگیرند ، واقعاً متاسفم ، که نتوان بر آن نام " آدم " نهاد. همین.
شاد باشید.

سروش جمعه 11 بهمن 1392 ساعت 07:02

دروود بر همایون خان مرد دغدغه ها
میگم برادر شما هم که پشیمانی از اینکه سردردنکرده ات را دستمال بسته ای؟!
ازدواج دنیایی است که مجردان آرزوی ورودبه آن را دارند ومتأهلان سربه سنگ خورده آرزوی خروج از آن را !!
ما که نه درد گرفته نه دستمال بسته ایم هنوز
راستی وبلاگ جدیدی ثبت کردم احتمالا امروز اولین پستش را که گذاشتم آدرس میدم خدمتت.

سلام بر سروش عزیز.
مومن خدا این چه سوالیه از من می پرسی؟ نمیگی گناه دارم !.. میخوای امشب وقتی رفتم خونه بیچاره بشم ؟
تعبیر زیبایی است ، مجردان در آرزوی آنند ومتاهلان در فتراق خروج از آن. و خوشا به حال شما دوست عزیز اگر تا به حال دستمال به سر بی دردت نبسته ای !...
اما دوست من شاعر میگه
روان پرور بود خرم بهاری
که گیری پای سروی ، دست یاری
وگر یاری نداری لاله رخسار
بود یکسان به چشمت ، لال وخار
چمن بی همنشین زندان جان است
صفای بوستان از ، دوستان است
بی صبرانه منتظر آدرس وب قشنگتون می مانم.
پاینده باشید وسربلند.

faryad پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 18:20 http://beatit.blogfa.com

سلام بر عموی نازنین و ادب دوست من

عمو مطلب بسیار جالب و جامع بود و حرفی رو باقی نمیذاره
اما امار بالای طلاق در کلان شهرها به شدت نگران کننده شده
در تهران نرخ طلاق داره از ازدواج پیشی میگیره و بالای 50 درصد ازدواج ها به طلاق منجر میشه
علاوه بر دلایل متعددی که برای طلاق هست به نظرم باید به همون جمله کلیشه ایی برسیم : پبیشگیری بهتر از درمان!
فک میکنم اگه زوجین قبل ازدواج بیشتر هم رو بشناسن و بدونن از همدیگه چی میخان و چه توقعی دارن امار طلاق هم بالطبع خیلی کمتر میشه
هرچند این حرفها وقتی قابل استناده که به ورطه عمل برسه و فقط یک زوج که واقعا به سر حد جدایی های ذهنی و رفتاری رسیدن در مورد این قضیه میتونن نظر بدن
عمو من یه بار با استادم سر قضیه طلاق دعوام شد! یک سوالی از شما داشتم! دوست دارم نظرتون رو بدونم :
به نظر شما ازدواج صورت نگیره بهتره یا این که صورت بگیره و بعدها (حتی چندین سال بعد) به طلاق منجر بشه؟!

در ضمن
عمو جان چه لذت و چه افتخاری بالاتر از نقد شما؟ به روی چشم.وقتی نگاه میکنم میبینم حق باشماست.مطلب هنوز خام و ناقصه.تمام سعیم رو میکنم که بهتر بشه و البته منتظر راهنمایی ها و کمک های شمام هستم
راستی یک اعتراف! عمو فک میکردم من رو نشناختین روزهای اول هم من شمارو نمیشناختم!
در مورد کارنامه هم بگم که فرزانه خانم موقع امتحانات این ترم به بنده سر زدن وقرار شد من پایان ترم کارناممو نشون بدم و شیرینی بگیرم! متاسفانه با این که هم تبارمون هستن دارن دبه میکنن و راه کوچه علی اقا چپ رو در پیش گرفتن!
[گل]

درود جان عمو.
به نظر من مهم تر از افزایش روز افزون آمار طلاق ، خروجی این پدیده شوم ومذموم است که اهمیت دارد. اعتقاد دارم خود طلاق به نفسه خیلی هم ویرانگر نیست. اگر خروجی طلاق انسانهایی سرخورده، بی انگیزه وبازنده باشند آن وقت طلاق مذموم وزشت است و ویرانگر( که متاسفانه در جامعه سنتی ما در بسیاری از موارد اینگونه است) .
واقعیت این است که در بسیاری مواقع زندگی مشترک زوجین به عرصه میدان جنگی خانمانسوز تبدیل شده واصرار بر ماندنشان کنار هم تنها به قیمت نابودی بهترین لحظات برگشت ناپذیر عمرشان تمام میشود. چه بسا طلاق گاهی اوقات بستر لازم را برای شروعی دوباره فراهم می اورد ، به شرط آنکه طرفین این حق را برای دیگری قائل باشند که بعد از جدایی "حق زندگی کردن "دارند ونبایست تیشه به ریشه هم بزنند.
ازدواج نکردن بخاطر ترس از جدایی احتمالی در آینده خلا ف عقلانیت وریشه در ضعف شخصیتی فرد دارد. انسان همواره به امید زنده است.
شناخت عمیق تر از فلسفه زندگی و توکل به خالق یکتا این واهمه را به حداقل می رساند.
به امید روزی که خودم چوپی کش مراسم با شکو ه ازدواجت باشم عمو جان.

بانوی شرقی پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 17:13 http://shohreshiva3.blogfa.com

سلام ودرود وسپاس به خاطر مطلب بسیار خوب شما
من تصورم بر این هست تاکنون داماد وعروسی بر سر سفره عقدی ننشستند که بدانند مطمئن باشند روزی ار هم جدا می شوند ..وهمه انان با امید وعشق قدم به این راه می گذارند(به جز ازدواجهای تحمیلی وموارد خاص)

اما متاسفانه متفاوت بودن باورهای انسانها ودر کنار هم قرار گرفتنشان بسیار سخت وزمانبر می باشد ... وگاها دوفرد علی رغم میل باطنی می بینند با هم سازگاری ندارند .. چنانچه بسترهای یک جدایی به روشی اصولی وجود نداشته باشد هر دو طرف دچار مشکلات عدیده فراوانی خواهند شد ودر این بین فرزندان بیشتر وهمچنین زن به خاطر مهیا نبودن شرایط خوب بعد از طلاق بیشتر دچار اسیب خواهد شد ..
متاسفانه در جامعه ما ازدواج کردن بسیار اسان وطلاق گرفتن بسیار سخت ودشوار است اگر این سختگیریهای این دو مقوله جایشان را با هم عوض می کردند زوجها دچار اسیبهای روانی واجتماعی کمتری می شدند به این گونه که ازدواج دو نفر به سختی باشد ومراکز ثبت ازدواج به راحتی دو نفر را مزدوج نکند وشرایط بسیار بگذارد وطرفین را ملزم به رعایت ان کند واز هفت خان رستم بگذراند اما بعد از ازدواج چنانچه یکی از دو نفر خواهان ادامه نبودند شرایط را به سهولت برای جدایی اماده کنند ..چون زندگی با درد وزجر وناسازگاری هم برای فرزندان واقعا بو است وهم برای طرفین .. وبیشتر طلاقهای عاطفی جامعه ما به خاطر همین است که زوجین باهم سازگاری ندارند اما شرایط جدایی میسر نیسا لذا می سوزند ومی سازند .. طلاقهای عاطفی در زیر یک سقف بسیار درداورتر رنج اورتر واسیب زا تر از طلاقهای واقعیتیست ..در این زمینه حرف بسیار است که اگر فرصتی شد بیشتر ادامه خواهم داد

سلام .
کامنتتون بسیار جامع و پر بار بود بانو . واقعیتش احساس میکنم پیام مطلب منو خوب دریافت کرده و خوبتر پاسخ داده اید. جامعه سراسر افراط و تفریط ما آنقدر پدیده طلاق را زشت و مذموم تعریف کرده که به کلی فراموشش شده ، طلاق هم یک پدیده اجتماعی است وهم یک واقعیت غیر قابل انکار با فراوانی بسیار. به ندرت پیش آمده به فکر تعریف بستر و چهار چوب مناسبی بوده باشیم برای این پدیده اجتماعی تا از رهگذر چنین تعریفی خروجی طلاق ، انسانهایی سرخورده و بی انگیزه نباشند که جدایی را آخر دنیا می دانند.
بانوی گرامی ،
چقدر به دلم چسبید این تعبیر شما که ازدواج را ساده و جدایی را سخت میگیریم. بی شک ریشه همه مشکلات همینجاست. البته سالهاست که ما " قیف " بسیاری از مسائل را وارونه گرفته و وارونه در آن می دمیم عین دانشگاهایمان که ورودش سخت وخروجش سهل است.
و بدا به حال جامعه ای که در آن طلاق عاطفی خانواده ها زودر از ثبت محضری آن ، صورت گرفته باشد که بد دردی است وبسیار ویرانگر.
بی صبرانه منتظر نظرات خوب وکاملتر شما ارجمند می مانم.
شاد باشید.

آمـــوس پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 16:15 http://amoos.roy.loxblog.com

نمی رنجــم اگــر کاخ مرا ویرانــه می خواهد
که راه عشق آری طاقتی مردانه می خواهد

کمی هم زجر باید گاه گاهی مرد عاشق را
پرنده در قفس هم باشد آب و دانه می خواهد

چــه حسن ِ اتفاقی ! اشتراک ما پریشانـــی است
که هم موی تو هم بغض من ، آری شانه می خواهد

تحمل کردن قهر تو را یک استکان بس نیست
تسلی دادن این فاجعه میخانه می خواهد

اگــر مقصود تو عشق است پس آرام باش ای دل
چه فرقی می کند می خواهدم او یا نمی خواهد.
-------------------------------------------------------------------------
سلام.
کاری به انتخابو شیوه ی ازدواج ندارم . اما بعد ازدواج با یه ذره گذشت میشه شاهانه و عاشقانه زندگی کرد. اگه بتونیم اشتباهات طرف مقابلو مثل اشتباهات خودمون بپذیریم و سعی در آگاه ساختن کنیم ، اگه زود تصمیم نگیریم و از گذشت زمان برای حل مشکلات استفاده کنیم ، اگه تمام مشکلات رو فقط دو نفری حل کنیمو اجازه ندیم کسی دخالت کنه ( حرمت بزرگترها به کنار ) ، اگه لبخند یادمون نره ، اگه عاشق باشیمو زلال ، اگه شیرین باشیمو از جنس فرهاد ، اگه خدای عشق باشه بینمون ، اگه فرصت اشتباه بدیمو از تـکـــرار اشتباه جلوگیری کنیم ، و اگه ... اگه وفـــــــادار باشیمو و عـــــــاشق .... زندگی زیبا میشه و پایدار.
" کوتاه نطری منو به بزرگ اندیشی خودتون ببخشید. "

تبریز غمگین - زمستان 92

درود .
آموس عزیز ،
یه ضرب المثل کردی هست ک میگه : راس اویشید ، وه له خاص نیوشید.
متاسفانه در عمل، دنیای زیبایی که عزیزی چون تو به ایجاز قلمش در این کامنت ترسیم کرده ، تحقق نیابد. فراموش نکن ما ایرانی ها اول عاشق می شویم وبعد ازدواج می کنیم و نگو با این جمله مخالفی که : وصال مدفن عشق است.
آنگاه که عشقمان ، در زیر یک سقف دچار تکرار و روزمرگی شد دیگر دریغ از همان یه ذره گذشتی که تو چاره کارش میدانی، دریغ از فرصت دادن بهم که اشتباه کنیم وآن دیگری به قدرت عشق بخواهد مانع تکرار اشتباهمان گردد. هیچ چیز نمی ماند جز تلخی کلام و سنگینی نگاه ،
گذشت زمان هم که حلال مشکلات خوانندنش ، تنها سوهان روح میشود و آفت جان .
در چنین شرایطی اولین اشتباه برای هرکدام از طرفین مساوی با آخرینش میشود. از فرصتها نه برای جبران اشتباهات بلک برای بهانه جویی وتخریب دیگری استفاده میکنیم.
بزرگترین اشتباه ما این است که فکر میکنیم تفاهم یعنی اینکه طرف مقابل چون ما شود ، چون ما فکر کند وچون ما دوست داشته باشد وچون ما بخورد و بپوشد و.... و چون نیست و نمی شود پس مستوجب شدیدترین عقوبتهاست.
به امید روزی که :
ازدواج نکنیم برای سکس
ازدواج نکنیم برای دادن پاسخی به افکار عمومی جامعه
ازدوج نکنیم برای بقاء نسل
ازدواج نکنیم برای کامل شدن دینمان
ازدواج نکنیم برای سر و سامان گرفتن که آخرش هم بی سر وسامانی است.
ازدواج کنیم ، آنگاه که فهمیدیم به تنهایی نتوان در جاده پر مرارت زندگی طی طریق نمود و نیاز هست به همدلی وهمراهی، با عقاید وسلایق خاص خودش. همین.

شکوه پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 16:01 http://www.shdl.ir

واقعیت اینه که خیلی ها قیدشو زدن و هر کسی به هر دلیلی.
و اونایی هم که قیدشو نزدن یکی یکی دارن خودشون رو از قید باز میکنند...
وبلاگتون رو لینک کردم
زنده باشید

سلام.
متاسفانه کاملا حق با شماست . واین واقعیت تلخ جامعه ماست بی آنکه کسی به فکر چاره ای باشد از برای آن.
براستی از جامعه ای که بین زن ومرد دیواری به بلندای ابدیت کشیده و بشتر به جنسیت آدمها توجه دارد تا آدمیت آنان ، انتظاری بیشتری باید داشت ؟
از لطف شما ممنون ومتشکر بانو که قابل دانسته اید .
من نیز با افتخار شما را لینک خواهم کرد ، اما متاسفانه در قسمت پیوندها آدرستون رو نامعتبر اعلام میکند. لطفا آدرس دقیقتر خوتون رو برایم بگذارید. ممنون ومتشکر.
شاد باشید.

فرزین طلوعی پنج‌شنبه 10 بهمن 1392 ساعت 09:35 http://sarhadshirvan.blogfa.com/

درود استاد
دغدغه حضرت عالی در راه حل جلوگیری از اپیدمی طلاق ستودنی است. بحث واجبی است باید همه دست اندرکاران وارد شوند متاسفانه بیشتر جوانان تحت تاثیر دنیای ارتباطات و..."جشن طلاق"می گیرند.
"با لباس سفید آمدن و با لباس سفید(کفن) رفتن" فقط یک جمله نیست.پندی است که اولین هدف آن گوشزد نمودن به داماد و خانواده اش، مبنی بر این که "دخترمان اهل زندگی است و در برابر مشکلات به دنبال راه حل است تا پاک کردن صورت مساله.
جناب استاد در مساله ازدواج یک سو نگری به خانواده زن بیشتر از مرد است.در ازدواج این زن است که زندگی را می سازد. و بیشتر هزینه هارا هم بای تحمل کند.مرد بنا به باورهای غلطی که رواج دارد و چون مدیریت زندگی را به ظاهر دارد به هیچ عنوان از نگاه های غلط خود عقب نشینی نمی کند.
خلاف، برای مرد اشکالی ندارد و اولین اشتباه زن، آخرین اشتباه اوست.
بیشتر طلاق های امروزی در چند سال اول زندگی اتفاق می افتد که به خاطر عدم شناخت و عدم دست کشیدن از خواسته های طرفین برای ایجاد همدلی است. در این سال ها عقب نشینی از خواسته ها و مواضع نوعی باخت ومحسوب می شود و این به خاطر آن است که هنوز شریک زندگی را سهیم در زندگی نمی دانند.یکی در این سوی آب است و دیگری در سوی دیگر.
با لباس سفید آمدن و با لباس سفید رفتن. انگیزه ای است برای این که زن ،زندگی را، عشق را، مهربانی و کانون خانواده را پاس دارد و اهمیت آن را درک کند در بیشتر موارد مشکل از مرد است این را به تجربه می گویم و مقاله جناب عالی نیز همین را می گوید(سوختن و ساختن) اگر مرد به راه باش و اهل زندگی ، از همان ابتدا ساختن زندگی و عشق است و سوختن مشکلات و گزینه عکس می شود زمانی که "من" به میان می آید.
اگر این باور که زن برای خانه داری نیست بلکه کدبانوی عشق و زندگی است نهادینه شود. نگاه به ازدواج نگاه آسمانی می شود. بیشتر مشکلات در سایه احترام و حفظ حریم رنگ می بازد.دیگر سختی ها را مشکل نمی دانند. بلکه لازمه اولیه زندگی می شمارند.در ان صورت طلاق(نفرت انگیز ترین حلال خداوند) جایی در جامعه ندارد.
به جای شمشیر کشیدن برای هم ، چه خوب است آغوش بگشاییم. در هنگام عصابینت های کذایی، صبر پبشه کنیم برای اندکی.
احترام به هم مهمترین عامل دوام زندگی است

درود وهزاران سلام براستاد ارجمند وگرامی خودم.
باور کنید از خواندن کامنت جامع و کامل شما لذت بردم و استفاده کردم . نگاه مثبت و قشنگتون به فلسفه زندگی و رسالت آدمها در عرصۀ آن ارزشمند و صد البته راهگشاست. همانگونه که در پایان مطلب آمده بود بهترین درمان پیشگیری است.
شاید شناخت عمیق تر از یکدیگر ، باور این حقیقت که زن کلفت خانه نیست و مرد هم جسارتا اسبی که میبایست گاری سنگین زندگی را به تنهایی بکشد ، مضاف بر توکلی واقعی بر آن یگانۀ ازلی آنگونه که ما را به حرکت و پویایی درآورد ، بتواند جوانانمان را از برزخ انتخاب یکی از دو گزینۀ " سوختن وساختن " و یا " تن دادن به مذمومیت طلاق " برهاند و به سعادت و خوشبختی که شایسته آنند برساند.
خدایا به حق همه بندگان شایستۀ درگاهت ، علم و آگاهی رسیدن به چنین سعادتی را به جوانان این مرز و بوم عطا فرما.
آمین یا رب العالمین.
شاد باشید.

maryam چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 23:54 http://ourmazd.persianblog.ir/

به عشق رسیدن این نیست که شخصی بی عیب را بیابیم . بلکه یعنی بیاموزیم شخص ناکامل را کامل ببینیم

درود.
جمله خیلی زیبایی است.
هم موافقم وهم مخالف .
موافقم به این خاطر : انسانی که خود به کمال میرسد میتواند نقص دیگران را نبیند ویا بزرگنمایی نکند.
مخالفم به این خاطر : انسان ناکامل اگر کامل دیده شود ، دچار توهم شده وخود را کامل میبیند ، چه بسا گمان کند کامل یعنی همان که او هست ودیگران را نا کامل ببینتد.
بهترین صورت مسئله این است که : انسان همواره ودر هر حال خود را کامل نداند تا از رفتن بسوی آن و کسب بهترینها باز نایستد.
شاد باشید.

maryam چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 22:39 http://ourmazd.persianblog.ir/

درود
طلاق همیشه آخرین راه حل مسئله است اما متاسفانه جوان های امروزی تا می بینن اوضاع بر وفق مراد نیست خیلی زود به این راه حل نهایی می رسند . سطح توقعات و آشنایی زن ها با حق و حقوق خویش باعث شده تا ما دختران امروزی بر خلاف مادران مان اعتقادی به با لباس سفید رفتن و با کفن برگشتن نداشته باشیم اما از سوی دیگر هم این درست نیست که در مواجهه با مشکلات زندگی بلافاصله به قول آمریکا گزینه طلاق را روی میز بگذاریم . اگر بدانیم که خیلی از مشکلات تقربیا در تمام زندگی ها به نوعی خود را نشان می دهد و عوض کردن سرنوشت باعث تغییری در این مشکلات نمی شود شاید آستانه تحمل مان را در مقابل این مشکلات بالاتر ببرد و باعث شود که زود تصمیم عجولانه نگیریم . به هر حال در هر ازدواجی هز دو نفر باید تغییراتی در اخلاق و روش زندگی خود بدهند به اصطلاح باید یه جاهایی از خواسته های خود گذشت و بنای زندگی را محکم تر کرد اما خیلی ها توقعاتشون از ازدواج یک حانبه است یعنی حاضر به تغییری در خود نیستند و در عوض از طرف مقابل انتظار دارند که کلا خود را فراموش کند و آن شود که او می خواهد . شاید ریشه خیلی از این طلاق ها که مخصوصا در دوران عقد و نامزدی رخ می دهد همین امر باشد .
گزینه طلاق انتخاب دشواری است آن هم با فرهنگ ایرانی ما و معمولا به این معنی نیست که زندگی بعدی از اولی بهتر باشه چون مشکلات آدمو رها نمی کنه فقط شکلش عوض می شه و کسی که ظرفیت تحملشو نداشته باشه همیشه بازنده است به جز موارد خاصی که شخص واقعا ناگزیره و هیچ راه دیگه ای نداره به نظرم بهتره آدم با زندگیش کنار بیاد تا این که بخواد از اول شروع کنه چون نه عمر اونقدر طولانیه که آدم همچین مسیری رو بارها بره و نه معلومه که سرنوشت فرد رو به بهبود بره . چرا آشیانه ای که سال ها برای ساختنش زحمت کشیده شده باید این چنین آسان ویران شود . آیا توان و انرژی و کفاف عمر به حدی هست که دوباره از نو ساخته شود .
شاد باشید

درود.
خیلی جامع وکامل بود.نگریش مثبت و زیبایی به فلسفه زندگی داری و این ستودنی است.
با شما موافقم در جامعه کاملا سنتی ومتاثر از آموزه های دینی ما همان بهتر که قبول کنیم فرصت دوباره ای برای ساختنی نو و بهتر نداره
، اما گاهی اوقات تاوان چنین پذیرشی تلف شدن لحظات شیرین عمر است بی آنکه فرصتی برای جبرانش باشد. معادله پیچیده ایست که بهترین تعبیر برای آن بازی باخت - باخت است.
میگم ما ایرانی ها که در پاک کردن صورت مسئله ید طولایی داریم ، چرا در این مورد خاص اینکار رو نکنیم.
ازدواج بی ازدواج ، چطوره ؟ اونوقت نه سیخ میسوزه ونه کباب!...
شاد باشید

شکوه چهارشنبه 9 بهمن 1392 ساعت 16:38 http://www.shdl.ir

راه بهتر اینه که اصلا ازدواج نکینم!!راحت تریم به خدا!

درود .
اولا به دنیای دغده های من خوش آمدید.
دوما اگه بین خودمون می مونه کاملا حق با شماست . خوش به حال اونهایی که می تونن و تونستن اصلا قیدشو بزنن وعطاش رو به لقاش ببخشن!... که از قدیم الایام گفتن : سری که درد نمی کنه دستمال نمی بندن.
راستی اجازت دارم شما رو لینک کنم وسری به وبلاگتون بزنم؟
موفق باشید.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.