پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

فیزیوتراپیست همایون محمدی
پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

فیزیوتراپیست همایون محمدی

زاویه نگاه ( پاسخی بر مطلب : ژیلت های الماس نشان )

همسر مهربانم ،

دل نوشته سراسر گلایه ات را که در نوع خود رنجنامه ای بود بر جان خسته و دل شکسته ات ، خواندم و اعتراف میکنم که از خواندنش جز شرمساری و سرافکندی چیزی عایدم نشد . مرا بابت ندیدن غصه ها و نشنیدن فریادهای سکوتت ببخش . سکوتی رنج زا که به چهره معصوم و همیشه خسته ات ، ابهتی خاص بخشیده بود و من به غفلت متوجه شکوه و جذابیت مردانه اش نشده بودم . براستی که هیچ دردی مثل  نداری خلوت خاصه مردی را بر هم نمی زند و حکومتی از بیم و اضطراب را در روانش برپا نمی سازد . نفرین به فقر که اینگونه مرد افکن است و ویرانگر .

اما جان من ، به کدامین استدلال توقع داری من تمام داشته ها و به نوعی تُوتم وجودیم را قربانی نداشته های تو کنم ؟

در جهانی که فقط یک زادن دارد و یک مردن - و فرصتی اندک و محدود برای زیستن میان این دو - چرا باید آنگونه که میخواهم و بایسته شان انسانی من است ، نباشم و زندگی نکنم ؟  بگذار راحت و بی پرده بگویمت ، من لطافت و زیبایی پوست خدا دادۀ دستانم را پاسوز هیچ عذر و بهانه ای نمیکنم و در حفاظت و پاسداشت آن اهمال نکرده ، طراوت و شادابی اش را قربانی نداشته های تو نخواهم ساخت . هر چه میخواهی بگو ، اما لطافت دستانم را از من مگیر.

کمی انصاف داشته باش، من از زاویه نگاه تو به مسئله ، برحقت دانستم و با دنیایی شرمساری برصحت گفته هایت شجاعانه مهر تایید زدم ، چرا تو یک بار در جایگاه من و از زاویه نگاه من حقانیت خواسته هایم را ندیدی تا مجبور نباشی آنگونه متهمم سازی به خودخواهی و نادیده گرفتن زحمات و عرق جبینت که واسطه کسب روزی حلالمان است ، و من قطره ای از آنرا آری فقط قطره ای از آنرا - نه با یک ژیلت الماس نشان که با تمام الماسهای درخشان دنیا عوض نمیکنم و بر ترک ترک دستان پینه بسته ات از سر مهر و با افتخار بوسه میزنم .  پای همراهی و همدلی هم در میان باشد  از نان شبم می گذرم ، اما از لطافت پوست دستانم هرگز .

 به گاه بیماری ، دارو نمی خواهم

به وقت خستگی ، تفریح نمی جویم

سفره رنگین و اطمعه های لذیذ و اشربه های گوارا بر من حرام باد

در کارزار سخت رقابت و هم چشمی با دیگران ، نگین مرصع و گوشواره زرین نمی خواهم

بهانۀ تن پوش حریر و چادر ابریشمی و البسه های رنگارنگ مُد روز نداشته و نخواهم داشت  

بر ای زینت زیر پایم فرش زرین و برای تلالو بالای سرم ، لوسترهای درخشان چشم خیره کن نخواستم     

و از همه مهم تر اینکه به گاه بستن پیوند زناشویی ، به سنتی ترین روش ممکنه مهریه ام را طلب کردم ( یک جلد کلام الله مجید ، یک دست آینه و شمعدان و 14 سکه بهار آزادی به نیت چهارده معصوم سلام الله علیه ) و چون بسیاری از زنان بهانه گیر مال اندوز مدگرا ، از شاسی بلند و ویلای شمال و سکه های پیش عقدی به تعداد سال تولدم سخنی به میان نیاوردم . زهی افسوس که همۀ این نخواستن های عاشقانه و از سر صدقم را ندیدی ، آنگاه مرا بابت اندک خواسته به حقم به اشد ممکن شماتت کرده و در محکمه به پا کرده وجدان خویش بر دار مکافات زیاده خواستن و همدلی و همراهی نکردنم ، آویختی؟  فکر نمیکنی در قضاوت خود کمی تعجیل کرده و یک طرفه به قاضی رفته ای عزیز من ؟

می بینی که من نیز چون تو در جایگاه خود و از زاویه نگاه خویش درست میگویم و بر مدار حقم . ای کاش به جای به مسلخ کشاندن آنگونه من ، کمی تأمل میکردی و درکنار هم ، با هم ، و برای هم می اندیشیدیم به این واقعیت تلخ  :

 پس این همه نیاز وخواستۀ انسانی من و تو ، قربانی چه شده و چه کسی پاسخگوی آن است ؟

براستی اکنون و از پس شنیدن این شکوایه نامه دوستانه ام چه میگویی ؟ برای سیانت از مهمترین فدیه الهی ارزانی داشته شده من در مقام یک زن ، ژیلت الماس نشان 90 هزار تومانی میخری ، یا نه ؟  

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
رئوف جمعه 23 آبان 1393 ساعت 01:05 http://www.raoof.blogsky.com

سلام

وبلاگم- باران در با آخرین اثر دکتر بهروز یاسمی بروز است.
دعوتید با افتخار

رئوف ایران نژاد.

عرض ادب و احترام
ممنون از لطفتون که قابل دانستید
به چشم

رئوف پنج‌شنبه 22 آبان 1393 ساعت 11:37 http://www.raoof.blogsky.com

همسفر!

در این راه طولانی که ما بی‌خبریم

و چون باد می‌گذرد

بگذار خرده اختلاف‌هایمان با هم باقی بماند

خواهش می‌کنم! مخواه که یکی شویم، مطلقا

مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم

و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد

مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم

یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را

و یک شیوه نگاه کردن را

مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه‌مان یکی و رویاهامان یکی.

هم‌سفر بودن و هم‌هدف بودن، ابدا به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست.

و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بلکه دلیل توقف است



عزیز من!

دو نفر که عاشق‌اند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است، واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند.

اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق و یکی کافی است.

عشق، از خودخواهی‌ها و خودپرستی‌ها گذشتن است اما، این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست .

من از عشق زمینی حرف می‌زنم که ارزش آن در «حضور» است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری.



عزیز من!

اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد .

بگذار در عین وحدت مستقل باشیم.

بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم..

بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید .

بگذار صبورانه و مهرمندانه درباب هر چیز که مورد اختلاف ماست، بحث کنیم ،اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطه مطلقا واحدی برساند.

بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل .

اینجا سخن از رابطه عارف با خدای عارف در میان نیست .

سخن از ذره ذره واقعیت‌ها و حقیقت‌های عینی و جاری زندگی است.

بیا بحث کنیم.

بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم.

بیا کلنجار برویم .

اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم.

بیا حتی اختلاف‌های اساسی و اصولی زندگی‌مان را، در بسیاری زمینه‌ها، تا آنجا که حس می‌کنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی می‌بخشد نه پژمردگی و افسردگی و مرگ، حفظ کنیم.

من و تو حق داریم در برابر هم قد علم کنیم و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم.

بی‌آن‌که قصد تحقیر هم را داشته باشیم.

عزیز من! بیا متفاوت باشیم.

سلام
سلام بر تو که همچون نامت ، رافت و مهربانی در کلامت جاری است .
دلنوشته ات را خواندم و لذت بردم بلکه بالاتر حظ کردم و کبفور شدم . چه زیبا از همسفر بودن سخن گفته ای در عین متفاوت فکر کردن و متفاوت خواستن . و براستی هنری بالاتر از این که همپا و همسفر کسی شوی که مثل تو نمی اندیشد و مثل تو نمی خواهد و مثل تو نمی بیند ؟
این همان چیزی است که من با تمام وجودم به آن باور دارم و به نوعی آنرا حلقه مفقوده زندگی بشر کنونی می دانم که لبریز از خودخواهی است و زیاده طلبی .
بی شک هر گونه تلاشی برای همرنگ کردن دیگری با معیارهای خود ، نه - عشق - که ظلمی است فاحش و گناهی نابخشودنی ...
اما نازنین برادر ،
من حقیر ، تفاوت در زاویه نگاه آدمها را دستآویزی قرار داده ام برای به چالش کشیدن پدیده شوم - فقر - که شما بهتر از من می دانید این روزها چه سایه سنگینی بر زندگی هموطنان ما افکنده و چه دستان شکننده و ویرانگری که ندارد !...
اتفاقا من نیز در این دو مقاله سعی کرده ام به نوعی در ذهن مخاطب اینگونه القا کنم که قبل از قضاوت دیگران ، از زاویه نگاه آنها هم به مطلب توجهی کنیم که بی شک باعث درک بهتر آنها و ایجاد تعاملی سازنده و پایدار فی مابین آنها خواهد شد ، اما هرگز تلاشی برای یکی شدن نوع نگاه آنها نداشته و نخواهم داشت ...
علی ای و حال از لطف شما که قابل دانستید بی نهایت سپاسگزارم و یک بار دیگر از شما عزیز ارجمند بابت نگاه انسانیتون کمال تشکر و سپاس خودم رو اعلام می کنم .
در پناه یزدان باشید .

فرزین طلوعی یکشنبه 18 آبان 1393 ساعت 10:23

استاد عزیزو مرادم:
درود و صد درود
به جان مبارکتان از دلتنگی جانم به لب رسیده.
ای تفو بر روزگار نامرد که آنقدر غرق در دنیا شده ایم که از خواندن مطالب دل نشین و البته دردمندانه تان غافل.
خوبید استاد خانواده محترم خوبن. بابت از دست دادن سنگ صبوری نازنین مانند مادر بزرگ گرامی تان ، تسلیت مرا بپذیرید و البته هم دردی حقیر را.
برای نوشته خوبتان یاد شعر شیخ اجل افتادم:
تندرستان را نباشد درد ریش
جز به همدردی نگویم در د خویش
گفتن از زنبور بی حاصل بود
با یکی در عمر خود نا خورده نیش

سلام و عرض ادب استاد ارجمند عرصه ادب و هنر
این همه بزرگواری و حسن توجه شما ، مایه شرمساری حقیر است و صد البته سندی زنده دال بر مناعت طبع و تواضع مثال زدنی شما .
چه زیبا از جفای روزگار و دل مشغولی های آن سخن گفته اید که متاسفانه آفت این روزهای زندگی همه ماست والا نام مبارک شما در قاب ذهن ما تا به ابد نقش بسته و ماناست.
خدا داند و بس که من نیز مشتاق و بی تاب دیدارتان هستم .
بابت ابراز همدردیتان در خصوص فوت مادبزرگم هم بی نهایت متشکرم . خداوند درگذشتگان شما را نیز قرین رحمت واسعه خویش نماید .
به خانواده محترمتون سلام برسونید و در پناه یزدان باشید ...

ماهان سه‌شنبه 6 آبان 1393 ساعت 13:15 http://behzad-yasemi.blogfa.com

در بیکرانه زندگی دو چیز افسونم کرد ،
آبی آسمان که می بینم و میدانم نیست و خدایی که نمی بینم و میدانم که هست..
( دکتر علی شریعتی )

سلام ماهان عزیز
ممنون از لطف همیشگی ات عمو جان .
زنده باشید و سربلند همیشه ایام .

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.