پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

فیزیوتراپیست همایون محمدی
پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

فیزیوتراپیست همایون محمدی

خدایا، آلودگی آدمها از حد گذشته

 

خیلی خسته ام دلم بد جوری گرفته، فضا سنگین است و آسمان تیره، دلم از نامرادیهای روزگار و نامردمیهای مردمانِ نامردش گرفته. میخواهم فریاد بزنم و بگویم اُف بر این دنیای هزار رنگ پُر از نیرنگ. مُرده باد جهانی که مردانش درشب تارعصا رااز دست نابینا میربایند و زنانش نیمه برهنه و عریان، وسیله ای برای تبلیغ کالاهای مصرفی آن. وا اسفا که در دنیای وارونه ما از تزویر و نیرنگ به زرنگی تعبیر میشود و ریا و سالوس ابزاری برای ترقی و بالارفتن از نردبان پیشرفت. و تو گویی که راستی و صداقت رؤیایی بیش نیست.

ابرهای باران زا و نعمت افزایت به بیکران آبی آسمانت تکیه دارند و درختان تنومند سبز سر به فلک کشیده ات از برای آسایش بندگانت به زمین. اما بار خدایا، دیرگاهیست که مهربانی این تنها تکیه گاه انسانها ، از این دیار رخت بر بسته و این موجود دوپای پرمدعا بی هیچ تکیه گاهی نامتعادل و لرزان در وادی خشونت و بیرحمی به خود رها شده است

ما را آفریدی تا شکر نعمتهای افزون از حدت بجای آوریم و با پرستش چون تو خدایی به کمال برسیم، اما طاغی وسرکش با تمام وجود گناه میکنیم و نافرمانی. به جای مهر و مودت بذر خشم و کینه میکاریم و خرمن خرمن انتقام درو میکنیم. براحتی خوردن یک لیوان آب گوارا دروغ میگوییم و ازآزار دیگران لذت برده، کیفور میشویم. دیگر نمی خندیم مگر به دیگران و نه با آنان،

اشکی نمی ریزیم مگر برای آنچه که از مال دنیا از دست داده ایم و نه برای جلای باطن و صفای درون.

صله رحمی بجای نمی آوریم مگردر پی ضرورتی و از برای کسب منفعتی. 

سور نمیدهیم مگر به مرفهین بی دردی که برفرش زرین پا می نهند و نه یتیمان و ژنده پوشان نیازمند .

شاد نمیشویم مگر از گرفتاری و مصیبت دیگران و نه شادی و خوشحالی آنان.

خدایا آلودگی آدمها ازحدگذشته، دنیا را چند روز تعطیل نمیکنی؟

در کارزار زندگی و زنده بودنمان همه اش شده ایم پول و شهوت، شهرت و شکم و دریک کلام دروغ و دیگر هیچ.  

از شدن و رفتن به سوی کمال مطلق خبری نیست،  هر آنچه که هست تباهی است و فراموشی. نسیان این حقیقت که به خودی خود هیچیم و از گلی بد بو و متعفن آفریده شده ایم و ارزش وجودی مان به خمیرمایه  جسممان نیست، که دمیدن جان خداوند و روح اهورایی اش درکالبد جسمانیمان ، ما را شایسته سُجود فرشتگان و به دوش کشیدن بار امانت الهی نموده است. پس کی و چگونه میخواهیم خود را از مُردابی بنام زیستن رهایی بخشیم و بسوی خویشتن خویش رجعت نموده، درعظمت لایتناهی خالق ذوب شویم تنها خدا داند و بس.

مارا چه شده است؟ ساده زیستی را فراموش کرده ایم و تجمل و مُد گرایی تنها دغدغه فکریمان ،

نان جو برسفره هامان عار شده ، و داس دردستانمان بیکار ، 

اطباء مان تاجرند و تاجرانمان سودا گرانی راحت و بی چشم و گوش ، 

دردهایمان فراوان است و داروهایمان بی اثر ،

توقع مان زیاد است و توکلمان اندک ، 

اسرافمان بیش ازحد و قناعت مان ناچیز ،

شورمان زیاد و شعورمان اندک ،

خشم مان ویرانگر است و صبرمان بی ثمر ،

و صد افسوس که آتش کینه و انتقام مان شعله ور است و روح گذشت و ایثارمان خاموش .......

شاید ابلیس از قبل چنین انحطاط و انحرافی را در رسالت ما انسانها پیش بینی کرده بود که آنگونه از اجرای فرمان  الهی سر باز زد و حاضر نشد چنین موجودی را سجده کند ؟! ... قطعا تا زمانیکه اینگونه عمل میکنیم و بدینسان از اصل و فطرت خدایی خویش به دوریم، حقا که شایسته سجود ابلیس نیز نخواهیم بود چه رسد به فرشتگان الهی که به فرمان حضرت دوست در مقابل آدم به سجده افتادند و برفطرت خدایی با عظمتش مهرتایید زدند.

تنها نقطه امید ما غفلت زدگان دنیاپرست این است که با وجود این همه طغیان و سرکشی، خداوند هرگز نه نعمتهایش را ازما دریغ داشته و نه گناهانمان را فاش نموده، که او ستارالعیوب است و دهنده بی منت.

پس ای مومن :

به نیکی بیندیش که اگراطاعتش کنیم

و آنگونه باشیم که سرشته ایم

آنگاه چه ها که نمیکند، که او مهربان ترین و بخشنده ترین به خلق است. 

بهمن ماه 91

گرگها ومیش ها

براستی که گرگها دوست داشتنی هستند ،

مرگ را می پذیرند ،

 اما توبه نمی کنند و همچنان می درند،

 تا به ذلت قلاده تن ندهند.

میش ها هم همینطور،

دیرگاهی است که دریده می شوند

آن هم بی هیچ شکوه و شکایتی،

اما تو ای انسان

نه این باش و نه آن

تا مجبور نباشی یا بدرانی یا دریده شوی،

تو فقط - آدم - باش

همین .

نهم دیماه 92 کرمانشاه

 

از حج ابراهیمی تا حج امروزی

         

درآخرین روزهای نسبتآ سرد پاییز امسال که نعمات الهی درقالب قطرات مروارید گونه ی باران ، با لطافتی خاص جسم و جان هرصاحب ذوقی را نوازش میکرد، سرمست از رایحۀ دلربایِ خاک تازه باران خورده درخلوت خلسه وارخدایی خویش، سنگفرش یکی ازخیابانهای شهر را به سمت بالا درحرکت بودم، که ناگهان با صدای زنگ گوشی تلفن  همراهم چنان شوکه شدم که گویی انفجاری مهیب چرت خستۀ خفته ای را پاره کرده باشد. آنطرف خط صدایی را شنیدم که درعین قرابت وآشنایی دیرینه اش مدتهای مدیدی بود بواسطه یک لجاجت کودکانه نشنیده بودمش.

از تعجب برجایم میخکوب شده و نمیدانستم چه بگویم. برای یک لحظه آن مشاجره لفظی کاملا معمولی دوسال پیش، ازجلوی چشمانم گذشت که بی هیچ توجیه عقلانی زمینه ساز جدایی من و برادرکوچکترم شد. آری آنسوی خط ارتباطی کسی نبود جزبرادرم که درگذر روزها وشبهای طولانی به قهرگذشتۀ فی مابین، به کلی فراموشش کرده بودم. حس عجیبی داشتم نیرویی درونی خونم را به جوش آورد و با صدایی لرزان سلامش را به سلامی گرمترپاسخ دادم. سپس به کنایه این عادت دیرین و مذموم ما مردمان ایران زمین گفتمش: برادرجان چه عجب یادی ازماکردی؟ واو اینگونه پاسخ داد: به حول و قوه الهی فرصتی پیش آمده تا به اتفاق همسرم به قصد زیارت کعبه معلا عازم دیار وحی شویم. اکنون اذن رفتن میخواهم وطلب حلالیت که خودت نیک میدانی برای تقبل چنین سفری سخت به آن نیازمندم.

 حلالم کن تا بادلی آرام وخاطری آسوده عازم سفرشوم چه درغیراین صورت رفتنم بیهوده ودیدارمان به  قیامت خواهد افتاد.آری این تمام دردِدل یکی از بیمارانم بودکه از ذوق آشتی با برادر، مراسنگ صبوری مطمئن جهت عقده گشایی هایش یافته بودوهم اینک تداعی دوباره اش درذهنم بهانه ای شد برای پرداختن به یکی از مناسبات مهم اجتماعی عصرحاضرکه نمیدانم به چه دلیل تا بحال کمتر مورد توجه واقع شده است؟ و اما در همین زمینه چندسوال : 

      1- اگر لطف الهی شامل حال برادرکوچکتر نمیشد تا درآستانۀ سفری معنوی به الزامی مرسوم مجبور به آشتی با برادر             بزرگتر گردد، این دشمنی پوچ و بی اساس چند صباح و بلکه چند سال دیگرادامه می یافت؟

2- آیا درزندگی سراسرمتآثرازآموزه های دینی ما، مطلب وآموزه ای دیگرغیراز زیارت خانه خدا یافت نمیشود که ما را ازدشمنی وقهر با برادر پرهیز داده، الزام به دوستی بخشد که تنهادرچنین شرایطی خود را مکلف به حلالیت خواستن میدانیم؟ مگرنه اینکه پیامبراکرم(ص) به روشنی فرموده اند:  هرکس بیش ازسه روز با برادر دینی خود به قهر باشد، ازدین ما خارج شده است؟ پس دلیل این قهردوساله چیست؟ وای بر ما حتی اگریک درصد از دلایل حلالیت خواستنمان درآستانه سفربه خانه حضرت دوست، اعلان رسمی از قبل حاجی شدنمان به خلق خدا باشد آن هم ازسرتکبر وفخرفروشی، که اگراینگونه باشد  تنهاوتنها پایه های انحطاط و زوال خود را دردنیا وآخرت بنا نهاده ایم ولاغیر. 3- مگر معاذاالله اعتقاد به جاودانگی داریم که دوسال ازعمرشیرین خود را به دشمنی با برادرگذرانده، بی آنکه بیندیشیم هیچ ضمانتی نیست درهمین اثنا به حکم تقدیر مجبور نباشیم دعوت حق را لبیک گفته، به دیار باقی بشتابیم. براستی درچنین حالتی آیا مشمول آیه شریفۀ خسرالدنیا والاخره نخواهیم بود؟                      

در فرهنگ عرفانی- اسلامی مامیتوان حج راطریقی برای پالایش روح و بهانه ای برای رسیدن به زیبایی ها و کمال دانست. بی تردید ازاین منظرمیتوان مدعی شد هرمناسکی که باعث طیران  روح  به سمت حق تعالی  باشد ، حج است  و هررنج ومرارت عوام فریبانه ای ازسرریا وسالوس، نه حج که کج است.

دلخوش ازآنیم که حج میرویم                   غافل ازآنیم که کج میرویم

حج، به خدا جز به دل پاک نیست                شستن غم ازدل غمناک نیست 

وکوتاه سخن اینکه حج یعنی اخلاص را اولین گام، و گرد پلشتی و ناپاکی نگشتن را پس از بازگشت، آخرین تعهد بدانیم. با این تفاسیر جامعۀ ما ازچراغانی های پر زرق وبرق کوچه وبازار و همچنین نصب پلاکاردهای متعدد حجاج ازسفر برگشته که مدتها برسر در خانه هایمان خود نمایی میکنند، چه انتفاعی می برد جز هدر دادن منابع مالی مسلمین که میتواندومیبایست درامور خداپسندانه دیگری همچون ساخت مدارس، مساجد،  دانشگاه، درمانگاه، ازدواج واشتغال جوانان ویا حتی درمعیاری کوچکترفراهم نمودن یک وعده غذای مستمندی صرف گردد؟ چنددرصد از مدعوین ما  که از ولیمه های رنگارنگ و اشربه های گوارای مراسم به اصطلاح حج قبولی مان تناول می کنند و می نوشند، از جمله ایتام و نیازمندانی هستند که به حکم شریعت و صد البته منش های اخلاقی انسانی وظیفۀ ما حمایت ودستگیری از آنان است؟ آنهایی که به سبب استغنای مالی شان همواره برفرش زرین پا می نهند چطور؟

آیا برپایی چنین مجالسی که نتایجش محرومیت بیشترمحرومان و سیرشدن بیشتر متمولان است، میتواند موجبات  رضایت خالق وآرامش قلبی خود ما را فراهم آورد؟ آیا اینگونه ولخرجی های غیرضروری که با عرض پوزش بعضاً برای نمک گیرکردن خواص جامعه صورت می پذیرد، میتواند درسیرۀ آداب و سنن پیامبرعظیم الشان اسلام(ص) جایگاهی داشته باشد، که بی هیچ واهمه ای ازپاسخگویی مان در فردای قیامت مبادرت به انجام آن میکنیم و حتی ازسرغفلت میکوشیم با برگزاری هرچه باشکوه ترآن در تصوری باطل آبرو واعتبار بیشتری برای خود بخریم و با ثبت سمعی- بصری لحظه به لحظۀ آن مدرکی زنده بسازیم از برای تفاخرخویش وکورکردن چشمان هرآن کس که نتواند دید ؟!...

 این است تمام فهم وبرداشت انسان امروزی از آیین پرشکوه حج که فلسفه اش تجلی واقعی توحید و یکتاپرستی است . مگرنه اینکه زیباترین نماد عینی ازمقولۀ برائت ازشیطان ورهایی از بند نفس اماره  درمراسم پرشکوه و وحدت بخش حج است که تحقق می یابد، پس چرا عده ای ازما هنوز نتوانسته ایم دراثنای این سفر معنوی، خود را از قید وبند ظواهر پر فریب آن برهانیم وهمچون هنگامۀ انجام مراسم حجرالاسود، دنیا وتمام تعلقات مادی اش را به سنگ بصیرت سنگباران کنیم؟ ابراهیم خلیل(س) که درودوسلام خدا بر اوباد، بعنوان  بنیانگذار آیین حج توانست برای تقرب به معبود نفس اماره اش رادرخویشتن خویش به زنجیرکشد وتیغ برگلوی فرزند نهاده، آمادۀ ذبح او شود. آیا ما پیروان چنین آیینی نیز میتوانیم نه از فرزند که شیرین ترین داشتۀ هرانسانی ست بلکه از زرق وبرق وریخت و پاش های فراوان امروزی که گاهاً به عنوان حاشیه هایی پررنگتر، جایگزین خود متن شده اند، بگذریم تا درسایۀ این گذشت معنوی گردن برافراشته بر مسلمانی خویش ببالیم ودیگران را نیز مجبور سازیم بعنوان بهترینِ خلق در برابرمان  همواره سرتعظیم فرودآورند؟

براستی تا بحال فکرکرده اید چراما شیعیان وارادتمندان مولای متقیان علی (ع) اورا که تنها مولودکعبه و فخرتمام کائنات است، فقط با نام مبارکشان علی مخاطب خویش قرارمیدهیم، آنهم بی هیچ پسوندو پیشاوندی که کوچکترین  نشانه ای از حج رفتن که هیچ  بلکه زاده شدنش درخانۀ خدا باشد؟ شما همشهری گرامی که اورا  حاجی علی صدا نمی زنید؟ می زنید ؟ ای کاش میدانستم درکدامین برهۀ تاریخی و با چه هدفی پسوند  حاجی برنام اشخاصی که مشرف به زیارت خانه خدا شده اند، پیشی گرفته تا جایی که امروزه در باوری کاملا غلط شماری از عامه مردم نگفتن آن را گناهی نابخشودنی می پندارند؟ وای برما که اگراستفاده از چنین القابی فقط ازسر فخرفروشی به خلق خدا، رونق بازار، و بدست آوردن آبرو و اعتبار دنیوی باشد که دراین صورت عقبای خود را به دنیایمان فروخته ایم بی آنکه از پس این تجارت، سودی عایدمان گردد. نظر شما چیه حاجی؟ اینطور نیست؟

خلاصه شدۀ مقاله ای با همین نام در هفته نامۀ امید کرمانشاه چهارشنبه 2 مرداد 92 شمارۀ 58 و همچنین هفته نامۀ فال وتماشا پنجشبه 28 شهریور 92 شمارۀ 219 

اعتمادهای شکسته


زندگیم

 پر از اعتمادهای شکسته ای است ،

که به من آموخته اند

دیگر از هیچ کس

توقعی نداشته باشم ،

حتی ....

آذر 92

حرمت قلم

                                                                                                       

میگن سه چیز خیلی حُرمت داره :  قدم ، قلم ، قسم .

و قسم به قلم که هرگز آگاهانه

قدم در راه آزار کسی بر نداشته ام ،

حتی آنانی که مشتاقانه 

بر آبرو و اعتبارم قدم گذاشتند و همچون فاتحان تاریخ رژه رفتند .

ای کاش من هم می توانستم .....

اما نه ،

من این دنیا را با همه رنگ و لعابش

به هم اینان هدیه خواهم کرد،

که همواه میکوشند تا تکه ی بیشتری از آنرا صاحب شوند،

که پاسداشت حرمت قدم ، قلم ، و قسم 

مرا بیشتر خوش آید .

دیماه 92

دست خودروسازان در جیب مردم

                                                                                                

براستی تا بحال درذهن خود دنیا را بدون خودرو تصور کرده اید؟ اگر پاسختان منفی است لطفاً برای چند لحظه هم که شده چنین دنیایی را در ذهنتان مجسم کنید، شاید شما عزیزان هم به این نتیجه برسید که درشرایط کنونی اهمیت خودرو و نقش انکارناپذیرآن در زندگی بشر، اگر بیشتر از مایه ی حیاتی بنام آب نباشد، کمتر هم نیست. متاسفانه سالهاست که در صنعت خودروسازی کشور، بستر لازم برای رقابت  موجود نیست وصاحبان این صنعت بدلیل فقدان همین شرایط رقابتی ، خود را در موقعیتی کاملاً انحصاری تصور کرده وهمواره میکوشند تا ضمن کاهش دایره ی نظارت ودخالت دولت ، سیاستها وخصوصاً قیمت تمام شده محصولاتشان را هرآنگونه که خود میخواهند وبه سودشان است تنظیم کنند.

 بدیهی است درچنین شرایطی که خودروسازان میدان را از وجود هرگونه رقیب خال می بینند، امر برآنان مشتبه شده وبا تصور خود در جایگاهی فراتر آز آنچه که هستند، نه به دولت پاسخگو باشند ونه به مردم . درهمین زمینه به اعتقاد کارشناسان فن از جمله گزینه های مؤثری که میتواند به برون رفت از شرایط موجود کمک کند وضمن کاهش قیمت خودرو، صاحبان این صنایع را نیز ترغیب به افزایش کیفیت محصولاتشان نماید، آزاد کردن واردات خودرو وبه حداقل رساندن تعرفه های گمرکی آن است که معلوم نیست به چه دلیل چنین مهمی تا بحال تحقق نیافته و موانع موجود بر سر راه آن چیست ؟!  شما میدانید؟!...

اما سؤالی که این روزها ذهن همه مردم را به خود معطوف کرده این است :  چرا با افزایش قیمت دلار که تنها بهانه خودروسازان برای افزایش محصولاتشان است، قیمت خودرو افزایش می یابد، اما با نزول آن هیچ تغییری در جهت کاهش رخ نمی دهد؟ تأسف بارتر اینکه حتی اخیراً دوقطب بزرگ صنعت خودروسازی کشور ( ایران خودرو و سایپا )رسماً اعلام کردند که مجبورند 10 الی 15 درصد قیمتهای خودرا افزایش دهند ودر یک برنامه زنده تلویزیونی که به شکل زنده از شبکه یک سیما پخش شد، دبیر انجمن خودروسازان به صراحت دلیل این افزایش مجدد قیمت را ، جبران ضررکرد مالی خود در یکسال اخیر عنوان کردند و به نوعی مدعی شدند که ما میخواهیم خسارات خود را از- جیب مردم- جبران کنیم. فقط خدا کنه سایرصنایع و مشاغل وحرف نخواهند به تأسی از خودروسازان، برای جبران مافاتشات سراغ جیب مردم بروند که درآن صورت معلوم نیست چه بر سر سفره خالی تر از جیب آنان خواهد آمد ؟!..

براستی مردم نجیب و رنج دیده ما که یک شبه ارزش پولشان به یک سوم کاهش یافت وقدرت خریدشان را نیزبه همین میزان از دست دادند ، ضررکرد خود را از چه کسی ویا چه نهادی می بایست مطالبه کنند؟

شما میدانید؟ من که نمیدانم،

لطفاً آنهایی که میدانند ومی باید، به مردم پاسخ دهند

که بی شک پاسخگویی به ملت، رکن اساسی نظام مبتنی بر مردم سالاری دینی است ولاغیر !...

خلاصه شده ی مقاله ای با همین نام در هفته نامه باخترکرمانشاه سه شنبه 12 آذر 92 شماره 1831

هنر نخریدن

   

                                                                                      

در تمام جوامع پیشرفته وصنعتی هنر نخریدن ویا بهتر بگویم به موقع و به اندازه خریدن به خوبی درفرهنگ مردم آن جامعه نهادینه شده و به عنوان یکی از ابزارهای بسیار مؤثردر زمینه کنترل قیمتها نقش آفرینی میکند. براستی آیا در جامعه ما هم وضع به همین گونه است؟ درآشفته بازار کنونی حاکم بر اقتصاد کشور تا چه حد توانسته ایم چنین هنری را بیاموزیم وبالطبع ازآن بهره مند شویم؟ متأسفانه تا نهادینه شدن چنین هنری درفرهنگ کاملاً مصرفی مردم ما، فرسنگها فاصله وجود دارد . به عنوان مثال خودروی پژو206 را زمانی که 16 میلیون بیشتر نبود ، با اشتیاق تمام می خریدیم واکنون نیز که یک شبه قیمتش به مرز 45 میلیون تومان رسیده ، باز هم می خریم ، بی آنکه ارزنی به کیفیت آن افزوده شده باشد ! ...

نه تنها اشتیاق مردم برای خرید چنین خودروهایی، بلکه در عملی مشابه دیدن صف های طولانی آنها درسرمای جانسوز زمستان برای خرید برنج پاکستانی وهندی که روزگاری نه چندان دور به خاطر شایعه ی وجود آرسنیک در آن وماهیت سرطان زایی اش، کمتر برسرسفره هایمان خود نمایی میکرد، دل هرانسان آزاده ای را به درد آورده وخود بهترین گواه این مطلب است که هنوز هنر نخریدن را نیاموخته ایم . در عربستان به دنبال افزایش قیمت مرغ، مردم در اقدامی هماهنگ آن را تحریم کرده وآنقدر نخریدند تا صاحبان این صنعت را متقاعد وبلکه مجبورساختند بخاطرترس از فاسد شدن مرغها هم که شده، آنها را با قیمتی نازل تر از پیش روانه بازار کنند. درکشوری که تمدن ، قدمت وافتخارات تاریخی اش هرگزقابل مقایسه با کشور ما نیست، مردمانش به این سطح ازآگاهی وشعور اجتماعی رسیده اند که اینگونه بر پدیده گرانی وافزایش قیمتها تاثیر گذاشته وحقوق مدنی خود را مطالبه وایفاد می کنند.........

 ما را چه شده است که سختی وحقارت ایستادن در صف های طولانی خرید برنج پاکستانی کنار خیابان را برخود روا داشته ، بی آنکه اندکی به جایگاه وموجودیت مان به عنوان یک شهروند ایرانی با این همه پیشینه ی تاریخی پر افتخار فکر کنیم و بیندیشیم ؟ براستی قیمت خودروی 206 و برنجهای آلوده ی اهدایی هند و پاکستان بایستی به چه میزان برسد تا ما عجمان نیز با تأسی از همسایگان عرب خود نخریم وبا نخریدنمان از افزایش روز افزون و کمرشکن قیمت ها جکوگیری کنیم ؟ بپذیریم به همان میزان که سایرمؤلفه هایی چون تحریم های بین المللی، بی تدبیری بعضی از مسؤلان، شرایط رکود اقتصاد جهانی و ..... در روند افزایش قیمتها مؤثرند، خود ما هم با حرص و ولع زیادمان برای خریدن و داشت فرهنگی کاملاً مصرفی در تکرار چرخه معیوب گرانی سهیم بوده و هستیم.

شما دوست عزیز چه فکر میکنید ؟ آیا اینطور نیست ؟

قُدرت پول

شاید شما هم با این عرض بنده موافق باشید که برای یک کارمند ساده دولت هیچ چیز غرورانگیزتر از آن لحظه ای نیست که بواسطه ی فرارسیدن آخر برج، جیب خود را پر از اوراق بهاداری بنام پول می بیند وبا طمأنینه ی خاصی دیگر مجبور نیست خواسته های ریز ودرشت وصد البته به حق عیالش را با سکوتی پر معنا که خلاصه ی ترجمان آن این است : بابا بخدا دیگه ندارم چه خاکی بریزم توسرم ، پاسخگو باشد.

آری این اوراق بهادار دوست داشتنی که متاسفانه در عصر ما عده ای آن را حلال همه مشکلات میدانند با بودنش چنان آرامش و امنیت خاطری به انسان میدهد که گویی اکثیری شفابخش در آخرین لحظات عمر، به یک در حال احتضارِ رو به موت حیاتی دوباره بخشیده و او را از سفر ابدیش به جهان آخرت باز داشته است.

شاید شما خوبان هم متوجه شده باشید که در دنیای غرب، کارناوال تبلیغاتی عظیمی در قالب فیلم ، سریال ، نمایشنامه وحتی موسیقی به راه افتاده تا در افکار عمومی جهانیان اینگونه القا کنند : هیچ چیز قدرت برابری با پول را ندارد.

براستی تا بحال در خلوت خاصه ی خویش به این موضوع فکر کرده اید؟ اگر پاسختان مثبت است ، بی تعارف به چه نتیجه ای رسیده اید؟  می خواهید نظر خود مرا بدانید ؟ راستش هنوز به پاسخ قطعی نرسیده ام. نمادهای عینی فراوانی از هر دوگزینه ی آری و نه هر دو به یک اندازه در ذهنم متبلور هستند ودر رقابتی تنگاتنگ با یکدیگر در جدلند، اما هنوز هیچ یک شاهد پیروزی را در آغوش نگرفته اند.

 همین قدر از من بشنوید که

در انجماد ذوق واندیشه ی جامعه ی ما


عشق را همتراز با تره ، در ترازو وزن میکنند


وسرهای تمام عاشقان ، بر دار بی مهری تاب می خورد !...

 

توبه گرگ

                                                                                 

حال وروز من، شبیه به گرگی است

که خداوند توبه اش را پذیرفته

اما مردمانش مُدام میگویند :

توبه گرگ ، مرگ است.

همانانی که مرگم را بی صبرانه به نظاره نشسته اند، تا از پس آن

بر ویرانه های کاخ فرو ریخته ی آرزوهایم

غریو شادی سر دهند ،

آنگونه که گویی  فلسفه ی وجودیشان جز این نبوده و نیست.

خدایا شکرت ،

زندگیم که هیچ

دست کم ، مرگم باعث شادی بندگانت می شود !...

آبانماه 92

 

از استقبال جهانی تا لنگه کفشهای وطنی


به دلایل مشروحه ذیل اعتقاد راسخ دارم اولین حضور رئیس جمهور منتخب ملت در نشست مجمع عمومی سازمان ملل موفقیت آمیز بوده وکارنامه قبولی خواهد گرفت :

1-   دیدار مستقیم وزرای امور خارجه دو کشور ایران وآمریکا که بعد از انقلاب برای اولین بار اتفاق افتاد وتابوی هولناک عدم مبارزه با دنیای غرب را شکست بی آنکه به اصول وحقوق مشخصه ملت خدشه ای وارد کند.

2-   عدم شرکت جناب آقای دکتر روحانی در ضیافت ناهار دبیر کل سازمان ملل ( سهواً یا عمداً ) و شکل نگرفتن دیدار احتمالی ایشان با پرزیدنت اوباما هرچند برای لحظاتی کوتاه- که خود بهانه ای شد تا فردای همان روز رسانه های آمریکا اینگونه تیتر بزنند:  روحانی دست رد به سینه اوباما زد وکاخ سفید تحقیر شد.

3-   در آخرین لحظات اقامت هیئت ایرانی در نیویورک، رییس جمهور ایالات متحده طی تماسی تلفنی دقایقی را با همتای ایرانی خود به گفتگو نشست ودر واقع نتوانست اشتیاق خود را برای دیدار با نماینده خوش سیما وشایسته ملت ایران پنهان کند...........  

آیا بهترین ترجمان چنین سفری، عزت واقتدار - ایران وایرانی نیست که متاسفانه سالهای اخیر در انزوای کامل بین المللی، سخت ترین تحریم ها وفشارها را از بابت نگاه غلط دولتمردانش تحمل کرده است ؟ آیا برای دیدار وشنیدن سخنان رئیس جمهور پیشین ما هم این همه اشتیاق وجود داشت؟

اما دریغ وصد افسوس که این روزها به جای قدردانی، شاهد هجمه عظیمی از انتقادات وحتی فراتر خط ونشان کشیدنهای عجیب وغریب عده ای ازسیاسیون وقلم بدستان وطنی بودیم که فضای مطبوعات وشبکه های مختلف اجتماعی را به عرصه نقادی های غیرمنصفانه خویش تبدیل کرده و بی رحمانه ترین انتقادات را متوجه دولت نوپای مردمی ساختند.

دردناکتر اینکه در اقدامی خارج از دایره ادب وفرهنگ والای ایرانی، عده ای موسوم به نیروهای خود سر- در فرودگاه مهرآباد با پرتاب لنگه کفش به پیشواز رئیس جمهور ملت رفتند وعلاوه بر خدشه دار کردن اذهان بین المللی نسبت به فرهنگ غنی ما ، به نوعی به آراء حداکثری مردم نیز دهن کجی نمودند.

ای کاش جماعت کفش پرتاب کن این روزهای جامعه ما، که بدون شک در جهل و بی خبری مطلق به سر می برند ، می دانستند با این کارهای غیر منطقی خود به عنوان مثال چه ظلمی در حق بیماران صعب العلاجی انجام می دهند که از صبح تا به شام می بایست با دستان خالی برای تهیه داروهای گران قیمت اما شفابخش خود در تکاپو باشند و هرچه بیشتر می دوند کمتر می یابند !...