پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

فیزیوتراپیست همایون محمدی
پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

پاتوق اندیشه ( نقد اجتماعی- ادبی )

فیزیوتراپیست همایون محمدی

عاشورا حکایت دیگری است

                                            

تاریخ را که ورق بزنی چه بسیار بزرگمردانی را خواهی یافت که در راه دفاع از آرمانهایشان همچون حلاج سربردار شدند و مانند پروانه های گرد شمع ذره ذره سوختند، لکن تن به ذلت ندادند و باورهایشان را با هیچ مطاع دنیوی معاوضه نکردند. مردانی که نه تهدید ونه تطمیع سد راهشان نشده و همواره عزتِ آزادگی را به بهای خون سرخ خویش نگاهبان بوده اند . امادر این میان عاشورا حکایت دیگری است. صحنه پرداز دشت نینوا ، حماسه ای آفریده که زبان از وصف آن الکن وقلم از شرح شکوه آن عاجز است. عاشورا نه تاریخ است ونه جغرافیا، فرهنگی است برخاسته ازتفکرشیعه که تا دنیا دنیاست شعلۀ آن زبانه میکشد و همچون ضیایی فروزان، راغی خواهد بود فرا روی همه آنانی که خودرا درهیاهوی دلبستگیهای دنیوی گم کرده اند. 

آری عاشورا تجلی بعثت ختم المرسلین(ص) و پازل مکمل غدیرعلی (ع) است که به بهای خون حسین (ع)ویاران با وفایش نه درصفحات تاریخ، که پیش تراز آن برلوح زرین سینۀ تمام عاشقان عدالت در دنیا حک شده است. فارغ از هرتعصبی همواره بر این باور بوده وهستم آنچه که این حماسه ماندگار وبی بدیل را عظمت خاص وشکوه ویژه ای بخشیده وآن را از سایرقیامهای مشابه متمایز میکند، انتخاب آگاهانه امام برای پای گذاشتن در راه بی بازگشتی است که کمترین بهای آن به مسلخ بردن بهترین عزیزانش بود.

یادمان نرود ابراهیم خلیل که درود وسلام خدا بر او باد به فرمان الهی اسماعیلش را به قربانگاه برد تا سربلند آزمونی برزگ باشد، نه به انتخاب خویش و چه بسا به همان فرمان الهی باز هم در مقام ذبیح فرزند خویش بر نیامد ودست از کار کشید. حتی مولای متقیان علی(ع) نیز برای انجام فریضه واجب نماز پای در محراب مسجد کوفه نهاد و نمیدانست که مقدر شده فرق مبارکشان به دست لعین ترین خلق ابن ملجم مرادی شکافته شود تا ندای فزت ورب الکعبه را سر دهند.

اماحسین (ع) میدانست که چرا وکجا می رود وبرسر اهل بیتش چه خواهد آمد. او به نیکی میدانست که صدای جرینگ جرینگ درهم ودینارهای یزیدیان، چشم وگوش سپاه اشقیا را آنچنان کور کرده، که حتی به علی اصغرش(س) هم رحم نخواهندکرد . او میدانست در گرمای سوزان کربلا به جای آب، تیرخشم وکین بر دهان طفل شش ماهه اش می نهند وشمشیرهای آختۀ جهل ونادانی دستان مبارک برادرش قمربنی هاشم رابه خاک خواهند افکند. اومیدانست که خیمه های اهل بیت پاک ومطهرش درآتش خشم دنیاپرستان دون صفت خواهندسوخت وزنان وکودکان بی دفاعش رابه اسارت خواهند برد. او میدانست که پیکرصد چاک یاران با وفایش در زیر سُم ستوران سپاه بیشمار کفر، صد پاره شده وسرهایشان از بدن جدا خواهد گشت. او میدانست که دشمن زبون به اندازه ارزنی جوانمردی در چنته ندارد و راه آب را براو خواهند بست تادر خیال باطلشان عطش آب،امام ویارانش را مجبوربه تسلیم وبیعت با کفر کند او میدانست که کوفیان هزار چهرِ هزاررنگ، عهد وپیمان خواهند شکست ودراوج غربت و تنهایی سرمبارکش بر نیزه ها خواهد رفت تا به همراه قافله اسرا به شام فرستاده شود. او میدانست ........

اما زاده زهرا وعلی(ع) که پیامبرخاتم به نیکی او را سرور جوانان اهل بهشت خوانده اند، با علم به همه این مصائب، شوق لقاء حضرت دوست داشتند وقصد احیاء دین جدش رسول الله(ص) را که در آن برهه زمانی بدلیل جهل متعبدین مقدس مآب دنیا پرست بر لبه پرتگاه نابودی، تنها به تار مویی بند بود. پس وای بر ما که به خیال خود از سر ارادت  اما به جهل، مشکل حسین(ع) را درصحرای کربلا کم آبی میدانیم وعطش طفل شش ماهه اش برای نوشیدن جرعه ای آب !... این چه جفایی است که در حق امام شجاع و دلیر خود روا میداریم؟

امامی که با ندای هیهات من الذله  درخت خشکیده دین خدا را با خون سرخ خویش آبیاری نمود، تا تن به ذلت بیعت با قدرت ظالم زمانه خویش ندهد، چگونه میتواند معاذالله ذلت و زبونی مطالبه آب از سپاه دشمن را گردن نهد؟  دغدغه امام شهید ما که عرش خدا از شنیدن مصائبش به لرزه می افتد، آب نبود که اگر بود پای در وادی چنین سفر بی بازگشتی نمیگذاشت. او از جایی آهنگ کربلا نمود که آبش چشمه حیات بود واکسیری شفا بخش بنام  زمزم .

 او عطش آب نداشت که در کربلا آب مظهر دنیا بود وحاش الله که حسین(ع) را با دنیا ومظاهرپر فریبش هیچ میانه ای نیست . لبان عطشان وجگر سوخته امام مظلوم ما، از بی آبی نبود بلکه از جهل وکج اندیشی مردمان دنیاپرستی بود که عهد وپیمان شکستند وعقبای خود را به مطاع ناچیز دنیا فروختند.

عطش امام ، عطش تنهایی بود ودغدغه اش مهجوری دین خدا.

در نینواحسین(ع) سر داد تا درسرهای ما سودای مال اندوزی و دنیاپرستی نباشد. علی اصغر شش ماهه داد تا در وادی دفاع از حقیقت، حُب فرزندان دست ودلمان را نلرزاند وپای رفتنمان را سست نکند. زینب(س) وهمه عزیزانش را به اسارت بردند تا ما اسیرهوای نفس وسوسه انگیز دنیا طلب خویش نباشیم ودریک کلام : عاشورا روز چگونه مردن حسین(ع) بود برای نشان دادن چگونه زیستن به ما.  پس در ماتم حسین(ع) باید گریست وگریاند که او خون خدا بود وحجت بر حقش برای همه مردمان در تمام دوران.

در عزای او نه بر تن که می بایست بر قامت دل جامه سیاه پوشید وبرکوچه کوچه گونه های خویش خون گریست . اما سوگند به خدای حسین(ع) که بدون شناخت ومعرفت واقعی بر چرایی وچگونگی عاشورا  گریستن وجامه سیاه پوشاندن بر تن ، ما را به سرمنزل مقصود رهنمون نخواهد ساخت ودر زمره صالحان قرارنخواهد داد.

بکوشیم تادر وانفسای دنیای پر زرق وبرق کنونی درحد بظاعت خویش حسینی شویم، حسینی بمانیم وحسینی بمیریم که بلا شک او کلید گنج مقصود است و مایه رستگاری ، همین .

چاپ شده در شماره 1839  هفته نامه باخترکرمانشاه یکشنبه اول دیماه 92